گروه ادب و هنر- نويسنده فقط داستان نمي نويسد، موضع مي گيرد؛ داستانش هم موضعي است در برابر آنچه از مردم و جامعه اش دريافت مي كند.
نويسنده موظف است در شادي و غم مردمش شريك باشد و مردم او، همه مردم جهانند؛ همه آنهايي كه فراموش مي شوند عليرغم فريادهاشان.
نويسنده مي بيند؛ زوايايي را مي بيند كه ديگران جرأت ديدنش را ندارند. او خود جرأت دارد و از آنها كه جرأت دارند، مي نويسد.
نويسنده فقط داستان نمي نويسد؛ گاهي از خرق عادت هاي اجتماعي مي نويسد. از آنها كه شخصيت هاي دوست داشتني نويسنده هستند در داستان هايش. همان ها كه خرق عادت مي زنند و به قول رضا دبيرخاني چرت اجتماعي را پاره مي كنند .
سيدجليل كاظمي تبار اميركلايي يكي از آنهاست كه تلاش كرد تا در اسلووني، چرت اجتماع را پاره كند. او برنده مدال نقره المپياد رياضي شد، اما هنگامي كه براي دريافت جايزه اش روي سن مي رفت، رقيب اسرائيلي اش را ديد كه با پرچم كشورش- برخلاف مقررات- روي سن مي رود. بازگشت و به دنبال پرچم ايران گشت؛ چون پيدا نكرد، پرچم يكي از ميله هاي سالن را بيرون كشيد و همراه خود روي سن برد تا به نمايندگي از طرف همه ايرانيان بالاي سر ببرد.يادداشت ذيل نوشته اي از رضا اميرخاني در قدرشناسي از اين اقدام يك دانش آموز ايراني است. نويسنده در هيچ چارچوبي نمي گنجد.(1)
۱ - اشاره به يكي از تكيه كلام هاي اميرخاني در كتاب داستان سيستان.
***
آگهي قدرشناسي!
رضا اميرخاني
دوست ناديده ام آقاي سيدجليل كاظمي تبار، هفده ساله، از استعدادهاي درخشان بابل!
تقدير مي كنم از تو. يعني قدر مي دانمت. نه به خاطر مدال نقره جهاني المپياد رياضي اسلووني 2006 كه همين چند هفته پيش گرفته اي. قدر مي دانمت نه به خاطر آن چيزي كه بر سينه ات زدند، بل به خاطر آن چيزي كه در سينه ات نهاده اند. آن چيزي كه بر سينه ات زده اند، تازه اگر اصل باشد، آب كه ببيند سياه مي شود، اما آن چيزي كه در سينه ات نهاده اند، دريايي است و تو آموخته اي شناوري را كه: عاشقان حرم عشق در اين بحر عميق/ غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
تقدير مي كنم از تو؛ نه از طرف خودم كه هيچ كاره حسن باشم در ميداني كه تو هستي. تقدير مي كنم نه از طرف يك سمپادي قديمي كه من باشم، از تو كه يك سمپادي جديدي هستي و نيك مي دانيم اهالي سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان(سمپاد) – قديم و جديدش- در رسانه جايي ندارند.
تقدير مي كنم از تو، از طرف وزارت آموزش و پرورش كه اين روزها سخت سرگرم صدور بيانيه براي لبنان و فلسطين است. تقدير مي كنم از تو، از طرف يار دوازدهم لبنان و فلسطين و فوتبال و كوله پشتي و نرگس و هر چيز ديگر كه مورد توجه عموم باشد. تقدير مي كنم از تو، از طرف همه روزنامه هايي كه عنوان اول شان بايد تو باشي، تقدير مي كنم از تو، از طرف نهادهاي حامي مقاومت كه اين روزها رشدشان نمايي است.
تقدير مي كنم از تو، از طرف خودم كه دست بالا يكي از اين بيست هزار سمپادي ام، نه... دست بالا يكي از اين هفتاد ميليون ايراني ام، نه... دست بالا يكي از اين شش ميليارد انسانم...
تقدير مي كنم از تو از طرف يك انسان. به خاطر بي نظمي ات، به خاطر عدم رعايت پروتكل ، به خاطر درآوردن پرچم جمهوري اسلامي از ميله پرچم هاي سالن كه قطعاً امري است كه موجبات جلب توجه سايران را فراهم مي آورد... تقدير مي كنم از تو، به خاطر نكته سنجي ات كه تا حريفت را با پرچم رژيم اشغالگر قدس نگريستي، به فراست دريافتي كه در مقابل يك رفتار غيرفردي، بايستي مقابله به مثل كرد. تقدير مي كنم از تو... باشد كه بياموزيم و بياموزند قدرشناسي حقيقي را در ميانه نرگس و رياست فدراسيون و وزارت و كوله پشتي و شوراها و...
تقدير مي كنم از تو، رفيق هفده ساله ام از طرف هفت ساله ها و هفت ماهه ها و هفت روزه هاي قانا...