دوشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۷۶ - Sep 4, 2006
يادداشتي بر فيلم كافه ستاره
محله آرزوها
تهماسب صلح جو
014988.jpg
اين كه فيلم كافه ستاره برداشت آزاد از رمان كوچه مدق(ميراك) اثر نجيب محفوظ نويسنده برنده جايزه نوبل مصري است يا گرته برداري زيركانه از شيوه روايت و شكل و ساختار فيلم مكزيكي كوچه آرزوها(1995، خورخه فونس) البته بسيار جاي حرف دارد، اما اگر اين قضيه را با همه اهميتش ناديده بگيريم و بر كاستي هاي برداشت ادبي و تقليد سينمايي حاصل كار چشم بپوشيم، با فيلمي سروكار خواهيم داشت كه چشم اندازي آشنا و باورپذير پيش رويمان مي گسترد و بيش از آن كه وام دار اثر ادبي نجيب محفوظ و دستاورد سينمايي خورخه فونس باشد، يادآور سينماي اجتماعي دهه 1350 است؛ محله هاي قديمي، كوچه هاي خاموش خاكي، خانه هاي محقر، آدم هاي آرزومند و عشق هاي نافرجام را بارها روي پرده سينماي آن سال ها ديده ايم. قهرمانان كافه ستاره در همان تنگناهايي دست و پا مي زنند كه روزگاري دغدغه سينماگران معترض بود. آثار ماندگاري همچون تنگنا(1350، امير نادري)، فرار از تله(1350، جلال مقدم)، گوزن ها(1354، مسعود كيميايي)، كندو(1354، فريدون كله) و بسياري نمونه هاي ديگر همه شرح پريشاني و قصه بي سر و ساماني نسل به بن بست رسيده زمانه خود بودند و حالا انگار همان آدم ها با غم ها و شادي ها و بيم و اميدشان در كافه ستاره گرد آمده اند تا يادمان بيندازند كه هنوز هستند.
شماره تلفن شش رقمي روي تابلو سردر كافه ستاره ما را به روزگار سپري شده وصل مي كند. خب، همه مي دانند الآن شماره تلفن ها هشت رقمي است! فضاي كهنه محله و بناهاي فرسوده و طنين  ترانه هاي قديمي نيز حال و هواي ساليان گذشته را به ياد مي آورند اما وجود ماهواره  و شوهاي تقلبي لس آنجلسي (لب زدن مجري خوش مشرب برنامه با صداي خواننده ترك استامبولي)، گوشي تلفن موبايل و شعبده عكاسي و ديگر سوغات فرنگ هشدار مي دهند، در عصر فراواني ابزار مدرن و رونق تكنولوژي ديجيتال به سر مي بريم. اين تناقض آشكار و سرگشتگي بين گذشته و حال نشانه دنياي برزخي فيلم است. در اين دنيا همه از زمان جدا افتاده اند، اسير گذشته اند، راهي به سوي آينده ندارند.
كافه ستاره را مي توان روايت سرگذشت يك محله نيز دانست؛ جايي كه زماني سرشار از روح زندگي بوده و حالا زير سايه سنگين شب، آخرين نفس ها را مي كشد و ميان كوچه پس كوچه ها و زير سقف خانه هايش سرنوشت آدم هايي رقم مي خورد كه با هم ولي تنها هستند. هريك سودايي در سر مي پرورانند و روياي رسيدن به مقصد آرزوها را دارند، اما گويي سرنوشت شان با خشت و خاك محله درآميخته است. گريزگاهي نيست. محله با ساكنانش رو به زوال مي رود.
هر فصل (اپيزود) فيلم با نام يك زن آغاز مي شود. فصل اول: نيلوفر . فصل دوم: سالومه و فصل سوم: ملوك ، اما بيشتر مردها را در دامگه  حادثه مي بينيم كه با ماجراجويي هاي خود، داستان را پيش مي برند. راستش دليل اين جور نامگذاري را نفهميدم. چون زن هاي فيلم در دايره درام نقش منفعلي ايفا مي كنند. نيلوفر دائم از مرد قلدر زندگي اش توسري مي خورد و دم نمي زند. سالومه حرمت عشق را زير پا مي گذارد و مي رود تا در ناكجاآباد آرزوهايش سر و سامان بگيرد و ملوك با ماهواره هميشه خراب پس از مرگ جوان محبوبش روياي عشق ورزيدن به جوان ديگري را دارد و البته ملوك از آن دو زن ديگر حضور چشمگيرتري به نمايش مي گذارد و نقش آفريني خوب رويا تيموريان جذابيت اين حضور را دوچندان كرده است. با اين همه اگر سازندگان كافه ستاره خواسته اند فصل هاي سه گانه را به نام زن بيارايند، لابد بي حكمت نيست. صلاح مملكت خويش خسروان دانند!
نخستين نماي فيلم، چشم انداز كافه را از پشت آكواريوم نشان مي دهد. نماي قشنگي است. انگار ماهي هاي قرمز در فضاي كافه شناورند. از همين لحظه دنياي فيلم روي مرز واقعيت و خيال بنا مي شود. مثل خاطره غبارآلود واقعيت در ذهن فيلمساز. وجه تمايز كافه ستاره با منابع اقتصادي اش در همين نگاه وهم انگيز به واقعيت است. سينماگران جواني كه امروزه مي كوشند زواياي پنهان ناهنجاري هاي اجتماعي را بكاوند، خواه ناخواه در تجسم خاطره هاي گذشته تصوير شفافي پيش چشم نخواهند داشت. قهرمانان جوان كافه ستاره هم، گذشته را گم كرده اند، نمي توانند گرماي شادكامي هايي را به ياد آورند كه روزگاري در محله شان وجود داشت و حالا اسير سايه روشن توهم شده است؛ توهمي كه در پايان فيلم از وراي ذهن خيال پرداز ملوك روي پرده سينما جا مي گيرد تا لحظه اي ما را با شور و شعف خاطره ها همراه سازد و سرحال مان بياورد. اين صحنه مي تواند تجلي روياي گمشده همه آدم هايي باشد كه در محفل دوستانه خيال ملوك كنار هم نشسته اند و فارغ از گزند حادثه هاي تلخ و تراژدي درام كافه ستاره مهربان و صميمي، زندگي را خوش مي گذرانند.
شيوه روايت و شرح سرگذشت قهرمانان داستان نيز با شگرد رجعت به گذشته (فلاش بك) دائم ما تماشاگران را از زمان حال به گذشته پرتاب مي كند. ماجراهاي هر فصل بر اساس تداعي معاني توصيف مي شوند. هرچه در مسير روايت پيش تر مي رويم به گذشته دورتر مي رسيم. ايستگاه مشترك هر سه فصل فيلم، يك شب وهم انگيز باراني است؛ همان شبي كه خسرو، مرد قلدر زندگي خواهرش، نيلوفر را مي كشد و اوج حادثه رقم مي خورد. فصل دوم با يادآوري رابطه عاشقانه سالومه و ابي در همان شب باراني، داستان را پي مي گيرد و سرآغاز فصل سوم، گذشته دورتر از زمان وقوع حوادث دو فصل پيشين است و تا رسيدن به ماجراي شب باراني با شخصيت ملوك و خسرو و چگونگي رابطه شان آشنا شده ايم. در واقع ساختار روايي كافه ستاره را بايد تمهيدي براي گريز از حال و پناه بردن به گذشته دانست. در اين سير و سلوك دراماتيك، رفته رفته، فيلم از منطق واقعيت دور مي افتد و حال هواي ذهني پيدا مي كند تا جايي كه نمي دانيم، صحنه عصيان جوان هاي نورس محله عليه آن غريبه اغواگر، اتفاقي واقعي است يا تبلور وهم و خيال ملوك و نيلوفر؟ بالاخره فيلم جايي به پايان مي رسد كه ديگر مرز ميان واقعيت  و خيال را نمي توان شناخت. كافه ستاره پيرامون استحاله واقعيت در خيال حرف مي زند. قهرمانانش چون به بن بست واقعيت رسيده اند، گريزگاهي در خيال مي يابند. جاده خيال فراخ و بي انتهاست مثل خود سينما.
باري، شايد اين يادداشت مختصر در نگاه برخي منتقدان و صاحب نظران سينما، برداشتي شخصي از فيلم تلقي شود و همچنان عده اي اصرار بورزند كه بايد رگ و ريشه و ارزش فرهنگي و هنري كافه ستاره را در ديدگاه و ذوق و قريحه نجيب محفوظ و خورخه فونس جست وجو كرد، اما در دنياي سينما مهم نيست كه فيلمساز چه مي سازد و چه مي گويد. آنچه روي پرده سينما مي بينيد حاصل نگاه شماست نه چيز ديگر. در سينما، آنچه دل خواهدت همان بيني.

پرسوناژ
حرفه اي
سعيد مروتي
014991.jpg
۳سامان مقدم كه اين روزها كافه ستاره را بر پرده دارد، در ميان هم نسلانش حرفه اي ترين آنهاست. او در طول نزديك به يك دهه فعاليت به عنوان كارگردان، چهار فيلم مقابل دوربين برده كه گرچه به لحاظ كمي آمار قابل توجهي محسوب نمي شود، ولي نكته جالب توجه، موفقيت تجاري اين فيلم هاست.از فيلم جوانانه سياوش گرفته تا فيلم سياسي پارتي و كمدي موزيكال مكس تا امروز كه فيلم اجتماعي كافه ستاره همگي گيشه پررونقي را تجربه كرده اند.مقدم نشان داده كه علاقه مند به تجربه در ژانرهاي مختلف است. به همين خاطر تك تك فيلم هاي او با يكديگر تفاوت هاي معني داري دارند. اين تفاوت ها حتي در فيلم هاي سياوش و پارتي هم كه هر دو آثاري تين ايجري هستند، به چشم مي آيند.دستيار اسبق مسعود كيميايي در ساخته اولش نتوانست انتظاراتي كه از سنگيني نام استاد ناشي مي شد را برآورده كند. سياوش فيلمي خام و ناپرورده بود كه صحنه هاي عاشقانه اش اصلاً خوب از كار درنيامده بود. درست برعكس سلطان ؛ فيلمي كه مقدم در آن دستيار كيميايي بود. به لحاظ تكنيكي هم سياوش نكته اميدواركننده اي نداشت. هر چند مقدم در فيلم  بعدي اش بسياري از اشتباهات و خام دستي هاي سياوش را جبران كرد. نوعي پختگي در كارگرداني برخي از سكانس هاي پارتي به چشم مي خورد كه از توانايي هاي بالاي مقدم در فيلمسازي خبر مي داد. هر چند اغتشاش مضموني اثر و لحني دوگانه و دوپهلو به فيلم آسيب رسانده بود. ولي مقدم از فيلم ناشيانه سياوش تا پارتي كه سر و شكلي كاملاً حرفه اي داشت؛ راه زيادي را طي كرده بود.
اين سير صعودي در كمدي موزيكال مكس هم ادامه يافت. فيلمي كه شبيه هيچ فيلم ديگري از سينماي ايران نيست و مشكلات و ضعف هايش هم بيشتر به اين نكته باز مي  گردد؛ فقدان تجربه اين ژانر در سينماي ايران.
پس از فيلم شوخ و شنگ مكس ، كافه ستاره با فضاي جدي و تلخش از تغيير رويكرد مقدم خبر مي دهد. فيلمي كه بي ترديد بهترين ساخته او تا به امروز است و باز هم تجربه اي تازه در سينماي ايران محسوب مي شود. ويژگي بارز كافه ستاره تجربه كردن فرم روايي تازه اي است. اين مهم نيست كه اين ساختار روايي عيناً از يك فيلم مكزيكي گرفته شده؛ نكته قابل اهميت رخ دادن چنين تجربه اي در دل سينماي بدنه است. سينمايي كه بيشتر با كليشه ها سر و كار دارد و رخ دادن چنين اتفاقاتي را در آن بايد به فال نيك گرفت. به خصوص اينكه حرفه اي بودن سامان مقدم، به فيلمي انجاميده كه با وجود شيوه روايت داستانش  (كه براي تماشاگر عام غيرمتعارف است) با مخاطب كاملاً ارتباط برقرار كرده است.

بازي
Dark Star Oe
سيستم:PC
سبك: استراتژي
014997.jpg
كايرون جاريس، مردي است كه به دنبال قاتل يا قاتلان پدرش با سفينه شخصي خود در ميان كهكشان ها سرگردان است. كل ماجراي بازي Dark Star Oe در همين جمله خلاصه مي شود اما در بازي، شما با يك شبيه ساز نسبتاً قوي و پرپيچ  وخم فضانوردي مواجه هستيد. در اين بازي مي توانيد با كمي زرنگي براي خود تجارت جالبي به راه بيندازيد.
كافي است با توجه به نياز هر سياره و مواد يا وسايل توليدي آن، به نقل  وانتقال جنس به آنها و چند سياره ديگر بپردازيد. سفينه شما يك كشتي فضايي با قابليت هاي بسيار زياد و قابل ارتقا فراوان است. مي توانيد با دقت در وسايل قابل خريد براي آن، سفينه خود را به مجهزترين سفينه در كهكشان تبديل كنيد.
گرافيك منظره ها حالتي رؤياگونه و جالب دارند و در بيشتر موارد بسيار فانتزي به نظر مي رسند. متأسفانه باگ هاي بازي در بعضي موارد توليد اشكال كرده و بعضاً باعث افت شديد سرعت فريم در ميانه كار مي شوند.

Rocket Maia
سيستم: PC
سبك: اشاره- كليك
014994.jpg
ايده ساده برخي بازي ها گاه چنان جالب و جذاب مي شود كه شما را تا ساعت ها مي تواند سرگرم كند. در برخي از سرگرمي هاي جدولي، شما بايد از يك مسير درست، دو شيء را به هم ربط مي داديد. ايده بازي Rocket Maia از يك چنين چيزي برداشت شده است. در اين بازي تعدادي موشك در يك سو و تعدادي فتيله در سوي ديگر قرار دارد و ميان آنها تعدادي مسير به حالت خانه هاي جدول قرار دارند كه مي توانيد مسير هر خانه را با چرخاندن تغيير داده و بنابراين مسير رسيدن شعله فتيله به موشك را درست كنيد. ايده ساده بازي چنان هيجان انگيز و سرگرم كننده است كه بعد از مدتي شما، خود را غرق در بازي خواهيد يافت؛ تازه، كار از وقتي جالب تر مي شود كه بتوانيد چند موشك را با يك فتيله به هوا بفرستيد. در اين لحظه بازي سكه هايي را به عنوان جايزه در مسيرها قرار مي دهد كه بايد با عبوردادن شعله فتيله از آنها، سكه ها را جمع آوري كنيد تا موشك هايي با امتياز بالاتري نصيب شما گردد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |