سينماي ايران با وجود شرايط نامطلوب فيلمسازي، همچنان به راه خود ادامه مي دهد
بحران خوش يمن
تهماسب صلح جو
|
|
سال هاست برخي دست اندر كاران توليد فيلم پيرامون شرايط نامطلوب فيلمسازي داد سخن مي دهند و در هر رسانه اي اعم از صدا و سيما و نشريات سينمايي و غيرسينمايي و سمينارها و گردهمايي ها، خطر بحران سينماي ايران را گوشزد مي كنند.
بحث بحران در سينماي ايران تازگي ندارد و حرف و حديث امروز سينماگران ما نيست. اگر گاهي از سر تفنن نشريات قديمي را ورق بزنيم، كمابيش به اظهار نظرهايي مشابه آنچه امروزه گفته مي شود ، برمي خوريم. محض نمونه چند سطر از سر مقاله يك نشريه سينمايي را كه سي و چند سال پيش چاپ شده است بخوانيم:
مدتي است، سكون و يك نواختي كشنده اي محيط سينماي ايران را فرا گرفته است. از آن همه تلاش و پيگيري در كار خبري نيست و يك نوع نااميدي و شك و ترديد بر چهره كليه فعالين فيلمسازي در ايران نقش بسته است و هر روز كه مي گذرد اين امر بيشتر از گذشته شكل مي گيرد. اين شك و نااميدي و دودلي به چه علت ايجاد گرديده است... (مجله فيلم و هنر- شماره 245- چهارشنبه 25 تيرماه 1348)
مي بينيد بحران با سينماي ايران حشر و نشر ديرينه اي دارد و اگر قرار بود ريشه سينما را بخشكاند اين اتفاق سال ها پيش مي افتاد. اصلاً سينماي ايران با بحران متولد شده است. در آغوش بحران رشد كرده و همچنان همراه بحران پيش مي رود. همه كساني كه از تهديد بحران مي نالند به فيلمسازي شان ادامه مي دهند و سال به سال هم اوضاع شان روبه راه تر مي شود. پس چه جاي نگراني است؟!
مشكل كوچك سينما در ايران كمبود مخاطب است. طي سال هاي اخير، حتي پرفروش ترين فيلم ها، تماشاگران زيادي به سالن هاي سينما نكشانده اند. آتش بس با فروش رقمي حدود يك ميليارد تومان ظاهراً فيلمي ركوردشكن به حساب مي آيد اما وقتي يك ميليارد تومان را تقسيم به هزار تومان؛ ميانگين بهاي بليت سينماها كنيم درخواهيم يافت كه اين اثر ركورد شكن، فقط يك ميليون نفر تماشاگر در سالن سينما داشته است(تازه درصدي هم بيش از يك بار فيلم را ديده اند). مي گويند تهران دست كم دوازده ميليون نفر جمعيت دارد. اگر نصف اين جمعيت به تماشاي آتش بس مي رفتند آن وقت قضيه فرق مي كرد. مي توانستيم اين اتفاق را به فال نيك بگيريم و اميدوار باشيم آن مشكل كوچك برطرف شدني است.
انگار مردم سالهاست با سينما قهرند، عادت سينما رفتن را فراموش كرده اند. خوش دارند فيلم ببينند اما نه در سالن هاي سينما.
سينما رفتن خرج و برج مي طلبد. مجال و حوصله مي خواهد. پس ترجيح مي دهند در خانه گوشه اي ولوشوند CD يا DVD توي دستگاه خانگي بگذارند. مشتي تخمه ژابوني و آفتابگردان جلوي خودشان بريزند. راحت و بي دردسر فيلم دلخواهشان را ببينند و لابه لايش چاي هم بنوشند. مي گويند اين فيلم ها به زحمت سينما رفتن و مايه گذاشتن نمي ارزد. هر وقت فيلمسازان مان فيلم خوب و تماشايي بسازند ما هم مي رويم، سينما.
فيلمسازان از تهيه كنندگان و سرمايه گذاران گله مندند و مي گويند با اين سرمايه هاي اندك و امكانات محدود، نمي شود فيلمي ساخت كه انبوه تماشاگران جلوي گيشه صف بكشند.
تهيه كنندگان، دولت را مقصر مي دانند و مي گويند، دولت بايد به ما پول و امكانات بيشتر بدهد تا ما بتوانيم روي پروژه هاي پرجاذبه سرمايه گذاري كنيم و سينماي ايران را به عرش اعلا برسانيم.
دولت هم مي گويد: اگر فيلمسازان تابع منويات دولت باشند و باب پسند مسئولان و سياست گذاران فيلم بسازند، مي توانند از حمايت هاي مادي و معنوي دولت بهره ببرند. حمايت كه بي هدايت نمي شود!
حالا اين معادله چند مجهولي را چگونه مي توان حل كرد؟
ساده ترين راه حل اين است كه مردم زياد مته به خشخاش نگذارند، بي هيچ عذر و بهانه اي با سالن هاي سينما آشتي كنند و هر چه اكران شد، بروند ببينند تا بازار سينما رونق بگيرد.
راه ديگر اين كه فيلمسازان و تهيه كنندگان و سرمايه گذاران قيد كمك هاي دولتي را بزنند به توانايي خودشان تكيه كنند و مثل يك تهيه كننده واقعي سرمايه ها را به كار بياندازند و مردمردانه سينماي ملي را سرپا نگه دارند. بحران را به سليقه خود مهار كنند و تماشاگران گريزپا را با سينما آشتي دهند.
راه حل سوم، دست برداشتن مسئولان و سياست گذاران دولتي از سر سينماست. دولت مي تواند زمام امور سينما را به سينماگران بسپارد و خودش را كنار بكشد و وام و تسهيلات ندهد و در تعيين خط مشي ها به فهم و درك سينماگران اعتمادكند. آن وقت خواهيم ديد سينماگر واقعي و دوستدار و دلسوز حقيقي سينماي ملي كيست و چه كسي مي تواند گره از كار فروبسته سينماي ايران بگشايد.
بي ترديد، راه حل هاي ديگري هم براي حل مشكل كوچك كمبود مخاطب وجود دارد اما چرا عده اي به جاي چاره جويي و عمل به راه حل ها، دائم بحراني بودن اوضاع سينما را به رخ مان مي كشند؟
سال هاي سال است، هر از گاهي بحث بحران در سينما، داغ مي شود اما آب از آب تكان نمي خورد. سينماي بحران زده ما، همچنان به راه خود ادامه مي دهد. سالانه چندين سينماگر تازه كار به جمع كهنه كاران مي پيوندند، در همين فضاي بحراني ذوق و قريحه خود را محك مي زنند و پيش از آن كه حاصل كارشان رنگ اكران ببيند مقدمات تجربه اي ديگر را فراهم مي آورند. صدها جوان مشتاق سينما، براي ورود به جرگه سينماگران حرفه اي، لحظه شماري مي كنند و... همين سينماي بحران زده ما در جشنواره هاي خرد و كلان جهان جايگاه معتبري كسب كرده است و نام برخي فيلمسازان مان در رديف بزرگان سينماي جهان برده مي شود. حتي بزرگترين پروژه فيلمسازان در سال هاي بحران به ثمر مي رسد.
ظاهراً بحران به مذاق سينماي ايران مي سازد. فقط نمي دانيم سهم تماشاگران از اين بحران خوش يمن چيست؟
|