دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۱۰۵ - Oct 9, 2006
گفت وگو با فرهاد صبا، كارگردان عروسك فرنگي
جايي براي دوئل باقي نمانده
فرهاد صبا در حال راهنمايي خسرو شكيبايي
سارا برومند
002430.jpg
فرهاد صبا فيلمبردار با سابقه و خوش ذوق سينماي ايران كه آثاري چون يك بار براي هميشه ، خانه دوست كجاست ، سفر به چذابه و كاغذ بي خط را در كارنامه دارد، مثل چند همكار ديگرش سرانجام تسليم وسوسه كارگرداني شد. عروسك فرنگي به عنوان اولين فيلم فرهاد صبا در مقام كارگردان اين روزها بر پرده سينماست. فيلمي كه براساس رماني نوشته آلبادسس پدس ساخته شده و در مجموع كار نسبتاً آبرومندي است.
صبا گرچه حرفه اصلي اش را فيلمبرداري مي داند، ولي مي گويد اگر باز هم موقعيت مناسبي پيش بيايد از نشستن روي صندلي كارگرداني مضايقه نخواهد كرد.
* با توجه به سالها سابقه در عرصه فيلمبرداري، چه شد كه فيلمسازي را تجربه كرديد؟
- متاسفانه مشكلي كه وجود دارد ضعفي است كه بر سيستم تربيتي آموزش ما حاكم است و شرايط به نحوي مهيا نمي شود تا بچه ها در دوران رشد تواناييها، استعداد و علايق و ضعفهاي خود را بشناسند، به همين علت حادثه و اتفاق و بهتر است بگوييم شانس است كه مسير تحصيلي و حرفه اي را تعيين مي كند. من هم در چنين شرايطي انتخاب مسير كردم، در دوران دبيرستان من به ذهنم نيز خطور نمي كرد كه روزي حرفه فيلمبرداري را دنبال كنم. در آن زمان اين نوع مشاغل چندان شناخته شده و متداول نبود. بنابر اين اتفاق باعث شد من رشته فيلمبرداري بخوانم و اين اتفاق بود كه فيلمبرداري با فيزيك و خلقيات من جور در بيايد، هر چند كه من به خاطر دارم كه در دوران دبيرستان علاقه خاصي به نقاشي داشتم، ولي به دليل همان ضعف پرورش من با آگاهي انتخاب نكردم. اما اينكه چه شد كه پس از سال ها فيلمبرداري عروسك فرنگي را كارگرداني كردم؛ من دوست دندان پزشكي با نام اصغر آريانخواه دارم كه ايشان از 15 سال پيش با توجه به علاقه خاصي كه به سينما و فيلمنامه نويسي داشت فيلمنامه هايي را مي نوشت تا اينكه فيلمنامه اي به من داد و از من خواست تا در مورد آن نظر بدهم و پس از اعمال نظر من خواست كه آن را در اختيار ناصر تقوايي قرار دهم و پيش از آن با چندين كارگردان صحبت كرده و از آنجايي كه خودش سرمايه گذار بود به توافق نرسيده بودند. آقاي تقوايي در آن مقطع تهران نبود و قرار بر اين شد پس از بازگشت فيلمنامه را بخواند و نظر بدهد در اين فاصله ايشان به من پيشنهاد ساخت فيلمنامه را داد و من نيز احساس كردم شرايط خوبي است و پذيرفتم.
* در ارتباط با فيلمنامه توضيحاتي بدهيد، بخصوص اينكه اقتباس از يك رمان خارجي است؟
- فيلمنامه برداشت آزادي از كتاب عروسك فرنگي نوشته خانم آلبادسس پدس، يك نويسنده ايتاليايي است كه در سال 1977 درگذشته.
* البته برداشت آزاد چندان به نظر نمي رسد و تا حد زيادي به خود كتاب وفادار و پايبند است، به استثناي گرايشات عميق فمينيستي خانم آلبادسس پدس كه سعي در تصويركردن چهره سياهي از مرد مي شود و در نهايت نيز پاسخي براي به چالش كشيدن مرز عشق و هوس نمي يابيم، ولي در فيلم اين چهره تلطيف مي شود و مرد عاشق معرفي مي شود.
- البته فيلمنامه خيلي نزديكتر به كتاب بود و دختر در انتها وارد دفتر وكيل مي شد و پس از حرفهايي كه مي زد سوار بر ماشين قرمز دور مي شد ولي اين مسئله با فرهنگ حاكم در كشور ما تناسبي ندارد و ما چنين برخوردي را از سوي دخترهاي ايراني نمي بينيم. پس از مشورتهايي كه ما انجام داديم به اين داستان رسيديم. دوستي مي گفت اين دختر كه به زندان مي رود پس از آنكه از زندان آزاد شود چه شخصيتي مي شود؟ و من گفتم فردي مجرب تر، با تجربه تر و كار كشته تر و ما تصميم گرفتيم اگر باز خورد خوبي در ارتباط با فيلم ديديم، در فيلم ديگري آينده اين دختر را به تصوير بكشيم. علاوه بر آن ما گذشته اي از دختر نداريم و نمي دانيم آيا اين اولين باري است كه اين بازي را با مرد ثروتمندي انجام مي دهد يا نه.
* در ارتباط با شخصيت دختر گفتيد، در كتاب ما با شخصيت پردازي از ايوانا  روبرو هستيم كه از همان ابتدا انتظار برخوردي بي پروا و آشوبگر از سوي او مي رود، ولي در فيلم اين شخصيت پردازي و كدها را نداريم برعكس مريم در لحظات تنهايي با شهاب مضطرب است و تسلطي بر وضعيت ندارد و در سكانس خانه شهاب گويي با شخصيت تازه اي روبرو هستيم كه برخلاف تصويري معصوم و ساده تصويري عصيانگر و بي پروا دارد البته پيش از ديدن سكانسهاي بعدي اين وضعيت قابل توجيه است زيرا كه تا بدانجا در حال بازي كردن است، ولي پس از آن سكانس در دادگاه و در انتها باز ما با يك چهره معصوم و ساده روبرو هستيم.
- شما به موردي اشاره كرديد كه اگر از زاويه روانشناختي اجتماعي به جامعه بنگريم اين دو چهره بودن در جامعه مرسوم شده است. تقريبا اكثريت ماها داراي دو چهره هستيم، ولي اين را مي شود از واكنش ها متوجه شد. دختر مي آيد با يك نوع پوشش، مادر او را به پشت پرده مي برد و با نوع متفاوتي از پوشش روبرو هستيم. دختر مخالف است مي رود پشت پرده با پدر موافق مي آيد اتفاقاً در اين فيلم سعي شده بيش از آنكه به علتها پرداخته شود به معلولها بپردازد. اينكه چرا مريم بدين گونه است چون معلول شرايط و جامعه است. من دوست دارم از طبقه محسن و مريم دفاع كنم. يكي از سكانسهايي كه عينا اين قضيه رخ مي نمايد علت شكل گيري چنين جرياناتي پلاني كه شهاب با بنز به دنبال مريم مي آيد و محسن با موتور آنها را با آن صدا و وضعيت دنبال مي كند، اختلاف طبقاتي به قدري غيرمنصفانه است كه جايي براي دوئل باقي نمي گذارد. يعني رقيب عشقي آن بنز سوار، اين موتور سوار است و در پلان ديگر او را نظاره گر مي بينيم و آنقدر بي سلاح تا آنكه بيايند و او را به زندان ببرند. شهاب با ديدن سطح طبقاتي مريم خواسته ناخواسته وارد جرياني مي شود كه فكر مي كند سوار بر آن است و مي رود تا او را بازي دهد، ولي ترس از عمو اين تسلط را خدشه دار مي سازد و مريم با ديدن چنين وضعيتي ريسك مي كند ترس را پس مي زند. ولي اينكه آيا موفق شده است يا قرباني وضعيت حاكم است مسئله مي شود، مريم ريسك مي كند و خانواده را از وضعيتي كه گرفتار شده اند رها مي كند.
* زماني كه كتاب را مي خواندم شخصيت جوليو (شهاب) برايم شخصيت سياه و مشمئزكننده اي جلوه مي كرد، ولي در فيلم اينگونه نبود و احساس مي شد كه شخصيت او تلطيف شده است. در عين اينكه در گريم آقاي شكيبايي سعي شده بود شخصيت منفي به نظر رسد، اينكه آيا اين تلطيف شخصيت به نوع روايت داستان و كتاب باز مي گردد، زيرا ميزان زيادي از منفي بودن جوليو (شهاب) از حرفهايي كه در درون خود مي زند به ذهن متبادر مي شود و در فيلم اين صحبتهاي دروني كم شده و گاه به زبان مي آيد يا آنكه اين تلطيف به عمد صورت گرفته است؟
- بله اتفاقاً اشاره زيبايي است به اين ماجرا كه واقعا مشكل هم بود در كتاب شخصيت را منفي ديده بود و ضايع كرده بود و در هر مرحله كه پيش مي رفت بيشتر او را خراب مي كرد، ولي در فيلم از ابتدا از انتخاب بازيگر مسئله دو چهره بودن برايمان دغدغه بود و مثلا پونه حاج محمدي اين دو وجهه بودن را دارا بود . هم مي توانست معصوميت يك دختر 18 17 ساله را داشته باشد و هم مي توانست در خانه شهاب به آن شكل ظاهر شود. شهاب هم يك چهره اي بايد مي بود كه هم بتواند عاشق شود وهم ناكس باشد. حتي چشم شكيبايي را ما با لنز تغيير داديم تا به ناجنسي بودن او كمك كند، ولي خود شكيبايي فيزيكش اين امكان را مي داد. ما براي اين نقش چند گزينه انتخاب كرده بوديم آقاي شكيبايي، رضا كيانيان، امين تارخ، پرويز پرستويي و 50 گزينه براي نقش مريم ديديم و به دنبال چهره اي بوديم كه خيلي شناخته شده نباشد. ابتدا چهره هاي شناخته شده اي مثل گلشيفته فراهاني و ترانه عليدوستي را در نظر داشتيم، ولي بعد ديديم ناشناس بودن هنرپيشه به نقش كمك بيشتري مي كند و ما در ارتباط با نقش شهاب از اين 50 گزينه نظرخواهي كرديم و اغلب خسرو شكيبايي را انتخاب مي كردند و با توجه به صحبت شما موفق شديم اين دو وجهه بودن شهاب را به تصوير بكشيم.
* صحبتهايي در ارتباط با ساخت عروسك فرنگي 2 كرديد، ولي جداي از آن آيا قصد نداريد كه فيلمسازي را ادامه دهيد؟
- من پيش از اكران فيلم اگر بخواهم احساس واقعي ام را بگويم در يك حالت آويزان و معلق قرار داشتم و الان تا اندازه اي از عروسك فرنگي راضي ام، البته اميدواريم انتظاري را كه داشتيم، فيلم برآورده كند.اينكه قسمت دوم عروسك فرنگي را بسازم يا نه ، وابسته به نتيجه اي است كه از اين فيلم بگيريم. در مورد فيلمسازي، من فيلمبردارم و همان حرفه را دنبال مي كنم، ولي شرايط مهيا شود و شانس مثل حضور انساني چون دكتر آريا نخواه با افقي گسترده، با فكري باز و سعه صدر داشته باشم ممكن است دوباره فيلمسازي را تجربه كنم.

نگاهي به كارنامه فيلمسازي قاسم جعفري
تلاش براي جذب مخاطب
002433.jpg
محدثه واعظي پور- قاسم جعفري در اين سال ها يكي از مهمترين و پركارترين مجموعه سازهاي تلويزيون بوده است. او كه فارغ التحصيل مركز آموزش فيلمسازي است، از همان آغاز نشان داد كه به سينما علاقه مند است، اما گويا مهيا نبودن زمينه كار در سينماي حرفه اي، او را به سمت سريال سازي سوق داد. چند سال طول كشيد تا نام جعفري به عنوان مجموعه ساز بر سرزبان ها افتاد. ساخت مجموعه هاي خط قرمز و مسافري از هند كه تفاوت هاي قابل توجهي با ديگر مجموعه هاي تلويزيون داشتند باعث شد اين كارگردان به شهرت برسد. جعفري در تلويزيون معمولاً به سراغ موضوع ها و فضاهايي مي رود كه قبلاً تجربه نشده يا كمتر درباره اش صحبت شده است. او بود كه براي اولين بار به سراغ موضوعي مثل فرار از خانه رفت يا پاي عشق هاي جوانانه  را به مجموعه هايش باز كرد.
جعفري، فيلمسازي را با ساخت ماه مهربان (1375) شروع كرد. زماني كه هنوز در تلويزيون به شهرت نرسيده بود،   ماه مهربان ملودرامي احساساتي و اشك آور بود كه به عنوان تجربه نخست، برگ برنده اي در كارنامه جعفري محسوب نمي شود. فيلم در اكران عمومي هم موفق نبوده و خيلي بي سر و صدا اكران شد. ماه مهربان تصويري از سليقه سينمايي سازنده اش به دست نمي داد و به نظر مي رسيد كارگردان اين ملودرام خانوادگي به صف طويل فيلمسازاني خواهد پيوست كه پس از تجربه اول، محو و فراموش خواهند شد. اما جعفري مصمم تر از آن بود كه با شكست در گام اول، علاقه اش به فيلمسازي را از ياد ببرد. او دو سال بعد، قاصدك را كارگرداني كرد. به سراغ بازيگران شناخته شده و مطرح رفت و نقش هاي اصلي دومين فيلمش را به ماهايا پطروسيان و ابوالفضل پورعرب سپرد كه در آن مقطع، چهره هاي محبوبي بودند.
قاصدك هم ملودرام بود، اما ملودرامي كه به قصد جذب جوان ها ساخته شد. جعفري سعي كرد در اين فيلم از جذابيت هاي يك مثلث عاشقانه استفاده كند و داستان را پيش برد. البته او با انتخاب يك رزمنده به عنوان يكي از شخصيت هاي اصلي فيلم، مانع از ايجاد مشكل براي اكران فيلم شد. قاصدك اگرچه كاستي هاي فراواني داشت، اما نشان داد كه قاسم جعفري نسبت به اولين فيلمش، تسلط بيشتري بر ابزار پيدا كرده و در كار با بازيگر مهارت يافته است. با اين همه، قاصدك هم در اكران عمومي موفقيت زيادي نصيب كارگردان جوانش نكرد.
جعفري پس از قاصدك به تلويزيون رفت و به صورت جدي سريال سازي را دنبال كرد. از راه سوم  به بعد مي توان نشانه هاي مشتركي در آثار جعفري پيدا كرد كه نشان دهنده سليقه و ديدگاه او در مجموعه سازي هستند. موفقيت در تلويزيون و ساخت مجموعه هاي پربيننده و جذاب هم باعث نشد جعفري روياي فيلمسازي را فراموش كند. او بالاخره در سال 83 دوباره به سراغ فيلمسازي رفت. بازنده دقيقاً فيلمي است كه از قاسم جعفري انتظار مي رود. فيلمي كه موضوعي خاص و البته جذاب دارد، اما پرداخت آن چندان عميق نيست. بازنده همان قاب بندي هاي آشنايي را كه در سريال هاي جعفري ديده بوديم، دارد، همان جنس موسيقي، ديالوگ و حتي پرسه زدن هاي طولاني قهرمان در خيابان را هم قبلاً در مجموعه هاي جعفري ديده بوديم، اما بازنده فيلمي است حرفه اي و تماشاگرپسند. شايد اگر پايان فيلم، تلخ نبود، تماشاگر بيشتري از اين ساخته جعفري استقبال مي كرد. قاسم جعفري در بازنده با يك تيم حرفه اي و بازيگراني محبوب همكاري كرد و نتيجه اين همكاري يك فيلم شسته رفته است كه تا امروز مي توان آن را بهترين فيلم جعفري به شمار آورد.
فروش خوب بازنده مسير فيلمسازي جعفري را تا اندازه اي هموار كرد. او خيلي زود به سراغ پروژه تازه اش رفت. گرگ وميش   فيلمي متفاوت در كارنامه قاسم جعفري است. اگرچه از همان ابتدا مي توان نشانه ها و علايم كارهاي قبلي او را ديد، اما جعفري با اين فيلم سعي كرده فضاي تازه اي را تجربه كند. گرگ و ميش موضوع جذابي دارد. مثل اغلب كارهاي جعفري، اما اين بار هم مشكل نگاه و پرداخت وجود دارد. گرگ و ميش بازيگر شناخته شده و ستاره ندارد و تنها نامي كه روي آن تبليغ شده بنيامين بهادري پديده جوان موسيقي پاپ است كه ترانه هاي فيلم را خوانده و در تبليغات گرگ و ميش اهميتي بيشتر از بازيگران پيدا كرده است. با اين كه گرگ و ميش با تبليغات گسترده اي روي پرده رفت، نتوانست فروش خوب بازنده را براي سازنده اش تكرار كند. به نظر مي رسد مخاطبي كه با مجموعه هاي جعفري آشنا است، ترجيح مي دهد او به سراغ مضامين و فضاهايي برود كه قبلاً با آنها كار كرده است. گرگ و ميش   اگرچه ممكن است به سليقه سينمايي جعفري نزديك باشد، اما مخاطب پر و پاقرص سريال هايش را راضي نمي كند. شايد وضعيت گرگ و ميش در جدول فروش باعث شود جعفري دوباره به تلويزيون برگردد و مجموعه سازي را مثل سابق با انگيزه و پشتكار دنبال كند. شايد هم پروژه بعدي او، يك فيلم سينمايي باشد؛ فيلمي كه هيچ شباهتي به گرگ و ميش   ندارد.

نگاه
سوداي كارگرداني
سعيد مروتي- در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب، فيلمبرداران نقشي فراتر از ثبت تصاوير فيلم بر عهده داشتند. در دهه سي بيشتر كارگردانان از تئاتر به سينما آمده بودند و دانش سينمايي نداشتند. به همين خاطر كار دكوپاژ بر عهده فيلمبرداران بود. آنها بودند كه جاي دوربين و اندازه نماها را تعيين مي كردند و كارگردان كارش تنها هدايت بازيگران بود. تنها كارگرداني كه در آن دوران دانش سينمايي داشت ساموئل خاچيكيان بود. ساموئل حتي در نورپردازي هم دخالت مي كرد، ولي جز او، تقريباً بقيه كارگردانان، همه چيز را به فيلمبردار مي سپردند. اين سنت در سال هاي بعد هم كم و بيش حفظ شد. حتي معمولاً قرارداد تدوين هم با فيلمبردار بسته مي شد، در دوراني كه اصلاً شغلي به نام منشي صحنه مفهومي نداشت، تنها اين فيلمبردار بود كه مي توانست توالي نماها را در مرحله تدوين رعايت كند. يك تهيه كننده معروف سينماي فارسي بعدها دليل استفاده از فيلمبرداران براي تدوين را چنين عنوان كرد: با اين كار آنها با احساس مسئوليت بيشتري دكوپاژ مي كردند. چون مي دانستند بايد خودشان فيلم را مونتاژ كنند؛ نماهايي را مي گرفتند كه در مرحله تدوين به هم بچسبند .
در آن سالها فيلمبرداراني چون احمد شيرازي و خاني به خاطر تسلط بر ابزار و توانايي هايشان، عملاً فيلم ها را كارگرداني هم مي كردند. فيلم هاي زيادي را مي توان نام برد كه كارگردان واقعي شان شيرازي و خاني بودند. با ظهور فيلمسازان متفاوت و شكل گيري جريان موج نوي سينماي ايران، شرايط تغيير كرد. فيلمبرداران با تجربه اي مثل مازيار پرتو، نصرت الله ?كني و نعمت حقيقي در كنار كارگردانان موج نو قرار گرفتند و تركيب توانايي آنها با قريحه فيلمسازان جوان به تعدادي از درخشان ترين آثار تاريخ سينماي ايران منجر شد. در ميان اين فيلمبرداران، برخي خودشان هم به كارگرداني پرداختند. مازيار پرتو، فيلمبردار قيصر ، گرگ بيزار را در مقام كارگردان مقابل دوربين برد كه فيلم خوبي از كار درنيامد. نعمت حقيقي هم فيلم كوتاه سكه را براي كانون پرورش فكري ساخت كه در حد و اندازه فيلمبردار داش اكل و گوزن ها نبود.
در سالهاي پس از پيروزي انقلاب، نسل تازه اي از فيلمبرداران به ميدان آمدند. چهره هايي چون محمود كلاري، تورج منصوري، فرهاد صبا و حسين جعفريان. فيلمبرداراني با دانش فني بالا كه در كنار چند چهره شاخص نسل قبلي يعني عليرضا زرين دست، مهرداد فخيمي و نعمت حقيقي قرار گرفتند.
در دهه شصت، شاهد ارتقاي سطح كيفي سينماي ايران در تمام زمينه ها بوديم و فيلمبرداري هم از اين امر مستثني نبود؛ فيلمبرداراني كه اين حرفه را از ثبت ساده تصاوير به هنري خلاقانه ارتقا دادند. به تدريج تعدادي از فيلمبردارها، تصميم گرفتند شانس خود را در عرصه كارگرداني هم امتحان كنند. تورج منصوري هواي تازه را ساخت و كلاري اعلام كرد كه خيابان ون گوگ را مي سازد كه نشد و بعدها ابر و آفتاب را مقابل دوربين برد. اين دو در سال هاي بعد هم فيلم هايي را كارگرداني  كردند. كلاري رقص با رويا را ساخت كه همچنان در مرحله فني متوقف است و تورج منصوري هم چند فيلم تجاري كارگرداني كرد كه در حد او به عنوان فيلمبردار هامون و بانو نبود.
اين روزها هم كه فرهاد صبا عروسك فرنگي را بر پرده دارد.
از صبا تصاوير چشم نواز خانه دوست كجاست و كاغذ بي خط در خاطره ها مانده است. اين فيلمبردار خوش قريحه در اولين تجربه كارگرداني اش فيلمي متوسط ساخته است. بايد ديد صبا پس از اين تجربه باز هم روي صندلي كارگرداني خواهد نشست يا با همين تجربه، سوداي فيلمسازي را از سر بيرون خواهد كرد.

سايه روشن
كيارستمي و تغيير زاويه دوربين
002436.jpg
گروه ادب و هنر- خيلي ها اعتقاد دارند كه كيارستمي در اين سال ها فيلم مهمي را در مقابل دوربين نبرده است. او اين روزها در حال فيلمبرداري تازه ترين كارش است. گريه نام فيلم تازه اين فيلمساز سرشناس است كه در آن چند نسل از بازيگران سينماي ايران حضور دارند. فيلمي كوتاه كه گويا قرار است در يكي از بخش هاي جشنواره كن به نمايش درآيد. نكته جالب توجه اين فيلم، استفاده كيارستمي از بازيگران سرشناسي مثل هديه تهراني، نيكي كريمي، فاطمه معتمدآريا و... است. اين ميزان استفاده از بازيگران سرشناس از سوي كارگرداني كه اصلاً شهره به استفاده از نابازيگر است، كمي عجيب به نظر مي رسد. البته استفاده كيارستمي از بازيگر شناخته شده مسبوق به سابقه است. او در زير درختان زيتون از محمدعلي كشاورز به عنوان بازيگر اصلي فيلم استفاده كرد و چندي پيش هم فيلمي را با حضور حامد بهداد مقابل دوربين برد كه به دلايلي نامعلوم آن را نيمه كاره رها كرد. منتهي استفاده از 17 بازيگر مطرح در فيلمي كوتاه، كمي عجيب به نظر مي رسد.كيارستمي در سال هاي اخير حضور قابل توجهي در سينما نداشته است. در واقع پس از فيلم ده ، او به ساخت ويدئو آرت ها و آثار تجربي پرداخته است. او پيش از اين با ساخت تيتراژ براي سربازهاي جمعه خبر ساز شده بود كه البته تيتراژ كيارستمي هم مثل فيلم كيميايي انتظارات را برآورده نكرد.بايد ديد كيارستمي با فيلم تازه اش به دستاوردهاي تازه اي دست مي يابد يا خير؟ هر چند تا همين جا هم خيلي ها كنجكاو ديدن فيلم او هستند. در كنار كنجكاوي هميشگي براي ديدن فيلم تازه كيارستمي، حضور ستارگان سينما هم دليل مضاعفي براي ديدن فيلم جديد او به شمار مي آيد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |