آرمان يا واقعيت انقلاب
انديشه تازههاي
آرمان يا واقعيت انقلاب
|
|
پوپر كارل
|
ماركوزه هربرت
|
اشاره
ندارد ، هماهنگي بشريت خردورزانه معيارهاي با كه است پديدهاي انقلاب معتقدند برخي
اما.دانست باره اين در تفسيري را پوپر با گفتوگو و انقلاب يا اصلاح كتاب بتوان شايد
و سياسي -اجتماعي حركتهاي كه است انقلاب نام به واقعيتي است انكار قابل غير آنچه
در حاضر مقاله نويسندهاست كرده مواجه ترديد قابل غير جهشي با همواره را بشريت تاريخي
ناپذير اجتناب را انقلابها وقوع كه بهشرايطي انقلاب مخالف نظريههاي طرح با است صدد
.كند نقد را آرمانخواهي به نابخردانه هجوم و بپردازد است ساخته
انديشه گروه
سياسي ، گوناگون دلايل به استناد با يك هر اجتماعي انقلاب پديده مخالفان و مدافعان
را خود مخالفين ديدگاههاي تا ميكوشند تاريخي شواهد نيز و فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ،
.نمايند اثبات را خويش ديدگاههاي و مردود
آن روي بر انقلاب مخالف مدعيان جانب از بحث اين كشاكش در كه موضوعات انواع ميان در
غير آرمانهاي بر انقلابات تكيه واسطه به انقلاب نظريه پذيري نقد ميشود ، تاكيد بسيار
دوره در اجتماعي و اقتصادي سياسي ، واقعيات با آنها شكست به منجر رويارويي و دسترس قابل
.است حاكم نظام سرنگوني از پس
بحرانزده ، جوامع اساسي مشكلات و بحرانها حل راه كه ميگيرند نتيجه رو ، اين از
تدريجي اصلاح گفتهاند ، اخير دهه سه دو طي در سرمايهداري نظام نظريهپردازان كه همچنان
است ، انقلاب جاي به اجتماعي -مهندسي روش بستن كار به و جوامع اين سياسي -اقتصادي ساختار
از بيشتر خودكامگي اعمال خشونت ، و قهر قبيل از پيامدهايي خود با الزاما انقلابي هر كه
.دارد همراه به را..و امور اصلاح جهت مناسب فرصتهاي رفتن ميان از جديد ، نظام جانب
قرباني همواره تقريبا حاملهايشان" كه انقلابي آرمانهاي بر تكيه جاي به كه آن حال
تغييرات" كه چرا گرفت ، پيش را مسالمتآميز تغييرات راه ميتوان "(1)ميشوند انقلاب
و ناخواسته عواقب مراقب ميسازد ممكن ما براي و است اين سواي كلي به چيزي مسالمتآميز
موقع به ميگردد نمودار عواقبي چنين كه هنگامي را آنها و باشيم كارهايمان نشده آرزو
.دهيم تغيير
اوضاع از آشكار انتقاد آن در كه ميآفرينند فضايي مسالمتآميز ، تغييرات ترتيب بدين
را بعدي اصلاحات كه ميآورد وجود به چارچوبي و نميشود سركوب خشونت با اجتماعي موجود
(2).ميسازد ممكن
به نابخردانه هجوم و انقلاب شناختي پديده در نارسايي جنبه دو از تلقي طرز اين
:است شده اشاره آن به زير در كه است نقد قابل آرمانخواهي
:انقلاب شناختي پديده در نارسايي -1
با مترادف و واقعبيني با تقابل در را انقلاب پديده وقوع كه كساني ميرسد نظر به
را آن ماهيت و نداشته پديده اين مفهوم از صحيحي تبيين اساسا ميدهند ، قرار آرمانگرايي
راهي عقلانيترين غير انقلاب راه انتخاب عده ، اين زعم به.نكردهاند درك هست كه گونه آن
جامعه ساختاري بنبستهاي حل از كه نظامي با مواجه و بحرانزده جامعه يك مردم كه است
ارائه به ادامه در آنگاه و باشند آن گزينش از ناگزير ميتوانند است مانده عاجز
ناديده واقعيت اين تلقي ، طرز اين در.ميپردازند شد گفته پيش در كه راهحلهايي
فرآيند يك فرجام" بلكه نيست ناگهاني ، انتخاب يك نتيجه انقلاب پديده كه شده انگاشته
بر حاكم قوانين ديگر مثابه به اجتماعي قانونمند فرايند اين ماهيت."است بغرنج و طولاني
و عامل كه جامعه ، مختلف طبقات و اقشار براي تنها نه كه است نوعي اجتماعي تحولات و تغيير
براي بلكه ;نميرود شمار به انتخابي گزينه يك همواره آنند ، تحققدهنده و محركه نيروي
از گريزي نيز ميكند تلاش حاكم اضمحلال به رو و نامتعادل سيستم بقاي جهت در كه نظامي
.ندارد وجود آن به تسليم و پذيرش نهايت در و رويارويي
از يك هر تفاوت و بوده جاري انقلابات اشكال و انواع در عام صورت به ماهيت اين
جامعه ، آن فرهنگي و اقتصادي سياسي ، خاص مناسبات و روابط نوع به يكديگر با انقلابات
حاكم نظام برخورد چگونگي و پذيرش كيفيت نيز و عمل صحنه در مردم حضور نحوه و نقش ميزان
جدي بررسي هر اساس آن تعادل عدم كيفيت و نظام نوعي اين بر بنا.دارد بستگي پديده اين به
وخامتباري شرايط محصول انقلاب وقوع ديگر بيان به.(3)ميدهند تشكيل را انقلاب زمينه در
ساختهاي از صيانت جهت در خاصي نقش ايفاگر يك هر كه نهادهايي شرايط ، آن تحت كه است
نبوده خود مسئوليتهاي و وظايف ادامه به قادر هستند ، فرهنگي و اجتماعي سياسي ، اقتصادي ،
و نيازها جامعه آن سياسي و اقتصادي خاص دورههاي مقتضيات با متناسب نميتوانند و
رابطه يك فاقد جامعه شرايطي چنين در رو ، اين از.باشند پاسخگو را مردم اساسي انتظارات
اجتماعي نظام يك تعادل" تعبيري ، به.است شده انجام كار تقسيم و حاكم ارزشهاي بين متعادل
عامل دو اين كه آنجايي از و است آن در كار تقسيم و ارزشها بين سازگاري درجه به وابسته
منجر اجتماعي ساخت در تحول به آنها در تغيير هستند ، نيز جامعه نظام ساخت تعيينكننده
يك":ميكند بيان چنين ديگر گونهاي به را توضيح اين كوهن استانفورد الوين (4)".ميگردد
توجيه را محيط تغييرات نتوانند ارزشها كه بود خواهد مشكل دچار هنگامي خاص اجتماعي نظام
(5)".باشد محيط خود شدن تلقي نادرست معني به ارزشها تغيير كه هنگامي در برعكس ، يا نمايند
جبر به اعتقاد معناي به شرايطينبايد چنين در انقلاب پديده بودن حتميالوقوع
تاريخي تحولات و تغيير بودن قانونمند به اعتقاد بين زيرا شود ، قلمداد اجتماعي و تاريخي
كاربست شرايط ، اين در كه باشد واقعيت اين بيانگر بايد بلكه است ، فرق جبرگري و اجتماعي و
روشها اعمال.نيست كارساز موجود بحرانهاي به پاسخگويي براي اصلاحگرايانه راهحلهاي
شكلگيري از مانع اما بياندازد تاخير به را انقلاب وقوع زمان است ممكن اصلاحي تمهيدات و
انقلاب دستخوش كه جوامعي سياسي اقتصادي ، نظام ساختار اصولا.شد نخواهد آن انجام و
و موجود تعادل حفظ جهت نياز مورد و لازم تحولات و تغيير انجام كه است نوعي به ميشوند
از خويش معنوي و مادي حقوق كسب منظور به مردمي اعتراضات خشونتآميز بروز از جلوگيري
اقتصادي -سياسي ساختارهاي و نهادها اگر نيست ، امكانپذير اصلاحطلبانه مكانيزمهاي طريق
با متناسب دائمي تغييرات انجام و اصلاحات مستمر اعمال به قادر جوامعي چنين بر حاكم
و بحران مرحله به جاري مشكلات گاه هيچ ديگر بودند ، مردم تودههاي نيازهاي و مقتضيات
.شود واقع انقلاب لازم ، تحول و تغيير ايجاد و آن حل براي كه ;نميرسيد بنبست
جهت در بتوانند جوامع قبيل اين بر حاكم نظام مسئولان و سياستگذاران كه صورتي در
كنند نهادينه و ايجاد را مكانيزمهايي خود ، حكومتي سيستم در مردم انتظارات و خواستهها
چنين در كنند ، نقش ايفاي و داده تطابق را خود جديد وضعيت با نهادها آن ، چارچوب در كه
از دور به همواره تا دارند را آن امكان و فرصت اجتماعي طبقات و اقشار پويايي ، سيستم
و سياسي اقتصادي ، شكوفايي و توسعه و تعالي جهت در قهرآميز اعتراضات و عصيان به توسل
كليه در مشاركت اين نتيجه از و داشته تعيينكننده و فعال مشاركتي خويش جامعه فرهنگي
كه ميشود بسته زماني انقلاب پديده انعقاد نطفه واقع در.شوند بهرهمند خود زندگي شئون
شئون نيازهاي و شرايط با متناسب اساسي تحولات انجام براي قانوني راههاي و شيوهها
آنچنان لاپير تعبير به "مستقر نظام" نهادهاي اينكه يا و شده مسدود مردم زندگي مختلف
انقلاب بروز".باشد رسيده صفر به آنها در پويايي چنين امكان كه باشند شده سخت و منجمد
يك اگر اما.آنها مداواي از خودداري يا انقلاب ريشههاي بر ناآگاهي حاصل جز نيست چيزي
شناخت نخست بايد باشد ، انقلاب با مواجهه جاي به سياسي ابزار از استفاده به مايل رهبر
و ارزشي ساخت بين ناسازگاري ساختن آشكار با ;باشد داشته انقلاب زمينههاي از كاملي
انقلاب به بيترديد نشود تصحيح قانوني طريقي از اگر كه وضعي يعني جامعه ، محيطي شرايط
(6)".شد خواهد منجر
بر را خشونت و قهر اتخاذ امر واقعيت در كه است مستقر نظام اين لاپير ، تعبير به
متزايد تعادل عدم" ميكند ، ديكته زيربنايي اصلاحات و تغييرات انجام خواستار تودههاي
كه "حاكم خواص" و مردم ميان متزايد جدايي با نهادها ، و واقعي و اجتماعي روابط ميان
و مردم اكثريت لحاظ از سياسي قدرت كه اينجاست از.است همراه هستند "مستقر نظام" مدافع
روابط دگرگونيهاي كه آن تا ميرسد ، نظر به عام مصالح مخالف حقيقتا و غريبه گروهها ،
موانع به قهرا حاكم قدرت دهند ، قرار ترديد محل را "مستقر نظام" نهادهاي اجتماعي ، واقعي
قدرت عجز صورت به همانا مقابل ، طرف اختناق و سركوبي موقع اين در.برميخورد اشكالاتي و
كه موقعي همان در.ميگردد ظاهر اجتماعي كشمكشهاي و نهادها بحران كردن حل از سياسي
باشد ، دولت ساختهاي در لازم اصلاحات همانا كه را خود صحيح نقش كردن بازي حاكمه قدرت
(7).ميگردد ساقط وي حاكميت خصيصه ساخت ، متوقف
به حاضر هرگز يا زده بحران و تعادل عدم دستخوش جوامع سياسي نظامهاي متاسفانه اما
ثمري ديگر كه ميبرند پي آن وجود به زماني اينكه يا و نيستند تلخ واقعيات اين قبول
به كه مردمي فقط ندارد ، خارجي وجود آرمان" ;است رفته آنان كف از فرصتها همه و ندارد
را آنها كه ميگيرند را انسانهايي جسم و شكل آرمانها دارند ، خارجي وجود معتقدند آنها
(8)".دادهاند پرورش
:آرمانخواهي به هجوم-2
واسطه به را اجتماعي انقلاب پديده كه كساني كنيم تصور اگر است فاحش خطاي يك اين
زندگي در خود ;ميدهند قرار تهاجم و نقد مورد خردگرايي با انقلابي آرمانگرايي تقابل
.هستند هدفي و آرمان نوع هر فاقد اجتماعيشان يا شخصي
بديعترين كم دست.نيستند ادعايي چنين بيان به قادر نيز خود عده اين مسلما
كساني طرف از غالبا ديدگاه اين البته.ادعاست اين ابراز از مانع خردگرايي معيارهاي
"ايدئولوژيها عصر آمدن سر به و انقلابها عصر آمدن سر به" شعار همواره كه ميشود عنوان
.ميكنند نقل آرمانگرايي عصر آمدن سر به موازات به را
دستاوردهاي تمامي آيا:است اين كرد مطرح بايد پيشاپيش كه اساسي سوال ميان اين در
به گذشته روزگاران در تكنولوژي ، و تجربي علوم مختلف عرصههاي در بشري پرشكوه و عظيم
نميرفت؟ شمار به انتظار از دور آمال و آرزوها بزرگترين عنوان
روزگار انساني و علمي دستاوردهاي و اكتشافات تمامي به دستيابي كه است اين نه مگر
پيگيري و تلاش اگر آيا نبود؟ چيزي متعالي آرمان يك جز پيشينيان براي زماني ما
به مرحله به مرحله رهيافت و تلاش اين ماحصل و نبود انساني گذشته نسلهاي شبانهروزي
مورد آرمانهاي و اهداف به رسيدن راستاي در و نمييافت انتقال بعدي نسلهاي و دورهها
اختراعات و كشفيات مواهب از گونه اين ميتوانستيم ما اكنون نميشد ، سختكوشي آنچنان نظر
شويم؟ بهرهمند حاصله
جهت در و خاص هدف به معطوف كه ميشود معنادار وقتي مداومتها و سختكوشيها اين همه
علوم مختلف زمينههاي در آرماني و هدف كدام ديگر ، طرف از.باشد معيني آرمان به نيل
دل از كه است بوده زيستي علوم و كشاورزي فضانوردي ، و نجوم مهندسي ، و فني پزشكي ،
نجوشيده انسان عيني و حياتي ضرورتهاي و نيازها اساس بر و علوم آن موجود واقعيتهاي
نظام كه هنگامينيستند مستثني قاعده اين از انساني مسائل و اجتماعي علوم عرصه باشد؟
روزمره معضلات و مشكلات حل براي قبول قابل تبيين نميتواند افراد زندگي بر حاكم اجتماعي
و اهداف نمايد ، اجرا طرحريزي آن به بخشيدن سامان جهت مناسبي حل راه و دهد ارائه آنان
نمايان را خود جامعه آن متن در قانونمند و طبيعي كاملا پويش يك در انساني آرمانهاي
...و فحشا و گوناگون فسادهاي و حق تضييع و تبعيض و بيكاري و تهيدستي و فقر اگر.ميسازد
بر پيوسته و نموده مختل را جامعه يك افراد انساني حيات گزنده ، و تلخ واقعيتهاي عنوان به
به كه است بديهي كاملا اين ميسازد ، وارد فلجكننده فشار محروم طبقات و اقشار پيكر
...و رفاهمندي عدالتخواهي ، مساواتطلبي ، نظير آرمانهايي جمعي ، آگاهي شعور درجه تناسب
چه انقلابات تمامي كه كرد ادعا جرات به بتوان شايد.گيرد قرار جامعه آن افراد نظر مورد
اشتراك نظرشان مورد اهداف و آرمانها از وسيعي طيف در معاصر قرون در چه و گذشته قرون در
مناسبات و روابط بر حاكم واقعيتهاي كه روست آن از گسترده اشتراك اين.داشتهاند
.داشتهاند واحدي ماهيت و بوده سنخ يك از مجموع در آنها بر حاكم فرهنگي و سياسي اقتصادي ،
در آنها موفقيت عدم يا موفقيت معيار با بايد واقع در نيز انقلابات شكست يا پيروزي درجه
به نيل در آن موفقيت عدم و انقلاب يك شكست دلايل.شود سنجيده آرمانهايشان تحقق ميزان
فرآيند اين جريان در كه دانست مردمي آرمانخواهي نفي و محكوميت دليل نبايد را اهدافش
نيز آرمانهايش به انقلاب يك نيافتن دست.خويشند ناكامي از سرخورده اكنون و داشته حضور
اجتماعي ، انقلاب پديده وقوع فرآيند در كه بيانجامد مولفههايي و عوامل نفي به نميبايست
تجربه ما كه است آن مثابه به اين.است نشانده مردم دل و ذهن در را خاصي اهداف و آرمانها
عدالت حاكميت عدم و سوسياليزم شكست بر را سابق شوروي بر حاكم كمونيستي نظام شكست
با مقوله دو اين خلط از بايد كه آن حال ;دهيم دلالت بشر زندگي در فردي منافع بر اجتماعي
.نمود پرهيز يكديگر
پيروزي به رسيدن از پس فوقالذكر ، انقلاب جمله از انقلابات رهبران اكثر اخير سده در
نظام آن كشاندن شكست به در كه شدند انحرافي دچار نظام ، به نهضت از شدن تبديل و مرحلهاي
وسيله هدف" تز به عمل و تبعيت ورطه به غلتيدن در انحراف آناست داشته بهسزايي تاثير
اهداف و آرمانها كه است تز اين دادن قرار عمل راهنماي سايه در.است "ميكند توجيه را
انجاميدن شكست به اين بنابرميشوند نظامها حفظ شرط و بيقيد قرباني نهضتها متعالي
من".كرد قلمداد اجتماعي انقلاب نظريه بطلان براي حجتي نميتوان را نظامها گونه اين
".بيانجامد خوب هدفي به بتواند بد وسيلههاي بهكارگيري كه ندارم باور وجه هيچ به ديگر
(9)
فتاحي فرهاد
:منابع
هوشنگ ترجمه -پوپر و ماركوزه با اشتارك فرانتس گفتگوي -اصلاح يا انقلاب -پوپر كارل -1
ص 65 وزيري
ص 65 -منبع همان -2
ص 142 الياسي حميد ترجمه جانسون ، چارلمرز -انقلابي تحول -3
ص 66 _منبع همان -4
ص 132 طيب عليرضا ترجمه كوهن استانفورد الوين انقلاب ، تئوريهاي -5
ص 162 الياسي ، حميد ترجمه -جانسون چالمرز -انقلابي تحول -6
ص 116115 -زاد نادر بزرگ ترجمه -لاپير -سياسي قدرت -7
ص 214 -محجوب ابراهيم محمد ترجمه -برادركشي -8
ص 66 داريوش ، روشنك ترجمه -اشپربر هانس -سياسي زندگي يك -9
انديشه تازههاي
:ناشر /باقرعالي محمد -زندي قراياق داود:مترجمان /سيمن اليور:نوشته /فلسفه آينده
نسخه شمارگان 3300 /اول 1381 چاپ /دادار پژوهش و نشر
از يكي رشته اين.ميباشد فلسفه آينده ويژه به فلسفه مباحث برگيرنده در حاضر كتاب
كه بوده مباحثي از ديرباز از فلسفه.ميكند رهنمون را فن اهل كه ميباشد فلسفي نحلههاي
و فلسفه آينده جمله از داشته ، مشغول خود به را فلاسفه و انديشمندان از بسياري انديشه
در را فلسفي مبحث حاضر 11 نوشتار كرد؟ خواهد تغيير آينده در فلسفه ماهيت آيا اينكه
سياسي ، فلسفه اخلاق ، فلسفه آينده باستان ، فلسفه تاريخ فلسفه ، آينده:مانند.برميگيرد
مطرح مباحث از كدام هر حاضر كتاب در.غيره و دين فلسفه فمينيستي ، فلسفه مدرن ، پست فلسفه
و نظرات با خواننده واقع در و گرديده تنظيم مربوط اساتيد و انديشمندان از يكي توسط شده
.ميشود روبهرو گوناگون انديشههاي
جمله از شده چاپ انگليسي و فارسي زبان دو به كه فلسفي واژهنامه و منابع فهرست
.است كتاب ديگر امتيازات
كرماني عماد موسسه:ناشر /سعيد برومند جواد دكتر:تاليف /خورشيد پرستشگاه تختجمشيد
اول 1381 چاپ /گالينگور:زركوب جلد /فارس فرهنگي ميراث و
بر بالغ قدمتي كه فارس در هخامنشي باشكوه و عظيم تمدن از مانده برجاي بناهاي مجموعه
اوج به زماني توجه اين.است بوده جهانيان توجه مورد پيوسته دارد ، سال پانصد و هزار دو
زواياي و برگرفت آن راز و رمز پر چهره از پرده باستانشناسان علمي كاوشهاي كه رسيد خود
مساحت از كه عظمتي.است آن عظمت تختجمشيد آشكار بعد نخستين.نمود روشن را آن تاريك
محدود آن سنگي ستونهاي از برخي متري ارتفاع 20 به و ميگذرد آن سكوي مربع متر 130000
مانده باقي امروز داشت وجود تختجمشيد شكوهمندي دوران در آنچه يكصدم از كمتر نميگردد
از است مجموعهاي تختجمشيد بحق.برد پي آن عظمت به بتوان كه است كافي همين.است
و كارگران ايمان و حجاران زبردستي نقاشان ، هنرنمايي معماران ، مهارت طراحان ، آيندهنگري
ريشهدار و عميق و بزرگ تمدن از گويا و گرانبها است سندي و آن بنيانگذاران بلند همت
.دارد آغوش در را ايران پرافتخار تاريخ از مهمي بخش و گرفته لقب آسيا عروس كه كهن ايران
زمينه در فرهنگي ميراث سازمان صاحبنظران و پژوهشگران از يكي پژوهش حاصل حاضر كتاب
ادبي ، و تاريخي كتب از بسياري در پژوهش و كندوكاو ضمن نويسنده.ميباشد تختجمشيد پيدايش
شكل به مختلف ديدگاههاي از تختجمشيد به راجع كتب اين در آنچه نثر ، از چه و نظم چه
درباره كه ميباشد پژوهشهايي آخرين از يكي و جسته بهرهها مانده يادگار به نوشتار
و تختجمشيد به مربوط اول بخش.ميباشد بخش ده داراي حاضر كتاب.گرفته انجام تختجمشيد
گرديده ، نامگذاري پادشاهان نام به كه تختهايي و ادبيات در آن نفوذ و جمشيدي آيينهاي
نقش و تختجمشيد نگاركندهاي سوم بخش ;آن جايگاههاي و قربانيها آيين دوم بخش.ميباشد
تختجمشيد چهارم بخش ;ايراني فرهنگ در است نمادي هركدام كه گل و درخت انسان ، پيكرههاي
و كتيبهها مبحثهاي مورد در ششم و پنجم بخش ;ميباشد كتاب اصلي بحث كه خورشيد پرستشگاه
در است پژوهشي نخستين كه هشتم بخش در ;سليمان مسجد و تختجمشيد هفتم بخش ;گلنوشتهها
دينورزي با رابطه در نهم بخش ;است شده برده نام دخمه از 28 تختجمشيد ، دخمههاي مورد
.ميشود شامل را هخامنشيان هميشگي پايتخت شوش ، دهم بخش بالاخره و تختجمشيد در
|