طبل بزرگ، زير پاي چپ فيلمي در ژانر جنگ و به اعتقاد بسياري، يكي از فيلم هاي قابل اعتناي اين گونه سينمايي و از طرفي بهترين ساخته كارگردانش است. كاظم معصومي كه سال ها پيش با دزد و نويسنده وارد وادي كارگرداني شده بود، بعد از راز كوكب ديگر هيچ فيلم قابل تأملي به كارنامه خود اضافه نكرد، اما او اين بار با طبل بزرگ، زير پاي چپ دست پر بازگشته است.گفت وگوي ما را با اين كارگردان مي خوانيد:
***
هنگام نگارش فيلمنامه طبل بزرگ، زير پاي چپ تا چه اندازه از فضاهاي جنگي الهام گرفتيد؟
من در چهار سال پاياني جنگ ايران و عراق به عنوان عكاس حضور داشتم. اينكه بگويم دقيقاً كدام پلان ها با الهام از جنگ ساخته شده، كار ساده اي نيست چون اين فيلم، داستاني است نه مستند، اما من مجموعه برداشت هايم را در سرتاسر فيلم پخش كرده ام. در عمليات هاي جنگي لحظاتي پيش مي آمد كه اگر حتي كاري به اسم فلسفه نداشتي، ناخودآگاه ديد و حس فلسفي پيدا مي كردي؛ حالا مهم نبود كه چقدر در اين زمينه سواد داشتي يا كتاب خوانده بودي. مهم اين بود كه در آن لباس نظامي، عنوان انسان را داشتي كه خداوند قوه ادراك و تعقل را داده بود. همچنان كه مي دانيد، درام، ريشه در فلسفه دارد. اصلا خلقت انسان دراماتيك است و براي همين با نام فيلسوف بزرگي چون ارسطو عجين شده است.
براي من يك جنازه عراقي قبل از اينكه دشمن باشد، حكم يك انسان را داشت. به ما آموخته اند كه انسان جانشين خداوند روي زمين و خليفه الله است. حالا چه شده و چه بر سر مقام و كرامت انسان و عزت نفس او آمده كه اين طور زير آفتاب باد مي كند و مي تركد؟ تصورش چه تاثيري بر روح و روان و احساس انسان مي گذارد؟ مي توان از وجه نظامي، سياسي يا فلسفي به مقوله جنگ پرداخت اما در هنر و درام واقعاً كدام وجه، فيلمساز را متعهد مي كند؟
*فضاي فيلم اخيرتان بسيار محدود است. براي پرهيز از تكرار ميزانسن و دكوپاژ چه تمهيداتي به كار گرفتيد؟
- فضاي محدود، شرايط را سخت اما لذت بخش مي كند. فيلم نبايد ساختار پيچيده اي پيدا مي كرد و تكنيك نبايد توي چشم مي زد. شيوه بياني كار، سادگي را مي طلبيد با لحني بي تكلف. بنابراين مضمون و بار محتوايي فيلم، طي سكانس ها، صحنه ها و پلان ها شكل مي گرفت و بايد انگيزه و چگونگي هر كدام از اينها محاسبه مي شد و برحسب مناسبات علي و معلولي عمل مي كرديم. موقعيت دوربين، زاويه، اندازه كادر و ميزانسن و فضاسازي هر كدام از پلان ها اهميت خاص خود را داشت و اگر تكرار مي شد از بار زيبايي شناسي و تاثير دراماتيك آن كاسته مي شد. حالا ممكن است يك زاويه به طور متناوب توسط تدوينگر خرد شود تا تداوم حس بازي بازيگر و صحنه، بهتر حفظ شود و در فضاي حاكم ، پرش و دگرگوني به وجود نيايد، اما وقتي از آن زاويه عبور مي كرديم هرگز به آن موقعيت قبلي برنمي گشتيم.
اينها علاوه بر ايجاد جذابيت در كل فيلم، ارزش زوايا و پلان ها را مؤثر مي كرد.
* در كارنامه شما ساخت فيلم هايي همچون بادام هاي تلخ و آوازه خوان به چشم مي خورد؛ فيلم هايي كه به لحاظ كيفي در سطح پاييني قرار مي گيرند. تماشاي فيلم خوب طبل بزرگ... اين سؤال را به ذهن مي آورد كه چه شرايطي باعث شده چنان فيلم هايي بسازيد؟
- اينها برمي گردد به شرايط فيلمسازي حاكم بر جامعه. البته قصد توجيه ندارم چون فيلمساز وقتي در وادي هنر مي افتد، حق توجيه كردن ندارد. اينكه سياست هاي حاكم بر فيلمسازي در زماني اجازه كار روي موضوعات و فيلمنامه هاي مورد علاقه را نمي داد و... . به هر حال فيلمساز بايد بر حسب شرايط، راهي پيدا كند و اين مسير، توأم با آزمون و خطا مي شود. تقريباً همه فيلمسازان خوب دنيا هم آثاري متوسط يا زير متوسط در كارنامه دارند. سازنده شاهكار كازابلانكا مايكل كورتيز بيش از 120 فيلم ساخته است اما شما چند تا از كارهايش را مي توانيد نام ببريد؟ آنقدرها هم كارهاي ضعيف و معمولي بي فايده نيست چون تجارب و اندوخته هايي كه نصيب فيلمساز مي كند بالاخره در يك اثر خوب نمود پيدا كرده و جبران مافات مي شود؛ به شرطي كه فيلمساز بتواند خودش را در مقاطع مختلف نقد كند. گاهي فيلمساز از شرايط، سرخورده و دچار بحران مي شود.
نبايد سخت گرفت. بايد درك متقابل وجود داشته باشد. فيلمسازي تجربه پرهزينه اي است و در صورت اشتباه، تبعات سنگين فرهنگي و اقتصادي به بار مي آورد. من به منتقدين نسل جديد خيلي اميدوار و معتقدم. اگر اينها در زمان دزد و نويسنده و راز كوكب حضور داشتند، هرگز مسير من و بسياري از هم نسل هاي من تغيير نمي كرد. آن موقع تنها بوديم و پشتوانه اي نداشتيم.
* تصويري كه شما در اين فيلم از جنگ ارائه مي دهيد، در سينماي ما كاملاً تازگي دارد ولي نمونه هاي خارجي آن بسيار است؛ نظير فيلم سرزمين هيچ كس كه با همين نوع نگاه ساخته شده است. در طبل بزرگ... تا چه اندازه به نمونه هاي موفق سينماي جنگي اروپا نظر داشتيد و چقدر به تجربه هاي شخصي خود متكي بوديد؟
- سرزمين هيچ كس را چند ماه قبل از تلويزيون ديدم. به رغم محتوايش، ساختارش را نپسنديدم. دوبله ضعيفش هم بي تاثير نبود. اما خط قرمز باريكش را بسيار محكم و زيبايي شناسانه و در ژانر جنگ ديدم. در مورد فيلمسازاني كه تاثير آموزشي داشتند، مي توانم از كيارستمي در خانه دوست كجاست و به ويژه طعم گيلاس ياد كنم، همين طور از شاهكار بزرگي به نام دونده اثر امير نادري كه سينماي ايران قدرش را ندانست. از خارجي ها مجموعه آثار نئورئاليسم ايتاليا و فرانچسكو روزي و اين اواخر، فيلم سينما پاراديزو . از قديمي ها، از كارول ريد در شاهكار مرد سوم و كوروساوا در دودسكادن كه قطعاً اثر معروفش نيست. از اتوپره مينچر در باني ليك گمشده . شايد باور نكنيد از همه بيشتر لاريسا شپيتكو در عروج كه در اوج بلوغ فيلمسازي، جانش را در يك حادثه رانندگي از دست داد. اما واقعيت اين است كه فيلمساز وقتي فيلم مي سازد بايد خودش باشد؛ متكي به تجربه هاي زندگي اش. اين صداقت، پايه و زيربناي هنر است. اگر تحت تاثير كسي باشد فيلمش تصنعي مي شود. من هر گاه از خودم دور شده ام، كارم آن طور كه مي خواستم نشده است. ممكن است از نظر تجاري جواب بدهد اما قطعاً ماندگار نخواهد بود. هنر فيلمسازي تقليد يا چيزهايي شبيه آن را برنمي تابد. در طبل بزرگ... خودم بودم. شايد به خاطر همين، ردپاي سينماي معمول و كليشه اي را در آن نمي بينيد.
* در طبل بزرگ... تا چه اندازه به نمادها توجه داشتيد؟ آيا مي خواستيد با استفاده از نمادها مطلب خاصي را به مخاطب منتقل كنيد يا او را از اين جهت آزاد گذاشتيد؟
- نمادها و نشانه ها امكاني است براي سمت وسودادن به ذهنيت مخاطب. به هر حال تماشاگر به طور آزادانه بر اساس تجارت و سطح سليقه و انديشه خودش برداشت مي كند. در اين ميان براي رفع انحراف احتمالي و هرگونه ابهام در مقابل ايهام موجود و زبان نمايشي فيلم، از اين تمهيدات كه كاركرد موثري دارد استفاده شد. به طور مثال وقتي فرمانده، حوضچه آب را سرسبز و زيبا مي بيند ديگر نمي توانيم پاي نهيليزم را وسط بكشيم، يا وقتي تيمم مي كند و با پوتين نماز مي خواند، تعميم مسئله انتحار به فيلم و شخصيت او نچسب مي شود و برداشت را نازل و سطحي مي كند. همين طور زماني كه بي سيم در انتهاي كار به صدا درمي آيد، ارزش دفاع مقدس در جنگ، براي مهران اثبات مي شود و فيلم از سطحي نگري و برداشت هاي مغرضانه مصون مي ماند. به طور كلي، فيلم ضمن تاكيد بر اصالت دفاع و ارزش هاي اعتقادي و ملي آن، صلح، دوستي و زندگي بين ملت ها را به جاي جنگ پيشنهاد مي دهد.
* شما در انتخاب بازيگر بسيار هوشمندانه عمل كرديد و هر يك را به درستي سر جاي خود قرار داديد. بازي هاي قوي و يك دست اين فيلم را تا چه حد مربوط به هدايت كارگردان و تا چه اندازه مربوط به توانايي بازيگران مي دانيد؟
- اين تقسيم بندي ها در سينما چندان اهميتي ندارد. وقتي كارگردان به سراغ بازيگران فهيم، مقتدر، باهوش و متدين مي رود، در واقع كارگرداني مي كند. اگر غير از اين بود، در آن شرايط سخت و طاقت فرساي فيلمبرداري، مشكلاتي به وجود مي آمد. يكي از وظايف كارگردان اين است كه بازيگري را انتخاب كند كه سواد آكادميك يا شعور بازيگري داشته باشد، نقش و فيلمنامه را بفهمد، مسائل زيبايي شناسي در رابطه با هنر بازيگري را لحاظ كند و امكانات فيزيكي و فكري داشته باشد. در كار، ما نمي توانيم معجزه كنيم. در انتخاب بايد امكانات و توانايي ها برآورد شود و رقم بخورد. در مقابل مخاطب آگاه، مي دانستم كه جاي عقب نشيني و هيچ گونه تخفيفي نيست. در مواقعي به ناچار بي رحمانه عمل مي كردم. زير آفتاب شديد كه با رفلكتورها جهنمي مي شد تنها با اتكاء به وجه ايثار و فداكاري شخصيت بازيگر و دانش او مي توانستيم به آن يك دستي و خلاقيت برسيم.
* چرا فيلم در شرايط نامناسبي اكران شد؟
- به مسئله خوبي اشاره كرديد. اگر بخواهيم فيلمي ديده نشود ديگر نياز نيست آن را توقيف كنيم و عواقب مخربي براي سينما به بار بياوريم. كافي است اين نوع فيلم ها را به ميدان نابرابر اكران آزاد بفرستيم تا ببينيم چطور تكه پاره و قرباني مي شوند. مسأله، اين نوع فيلم هاي فرهنگي نيست؛ مسأله، قرباني شدن مخاطباني است كه جريانات و سياست هاي عام و صرفاً تجاري را نمي پسندند.
* و به عنوان آخرين سؤال، تا كي قرار است فيلم هايي درباره جنگ ايران و عراق ساخته شود؟ به نظر شما اين نوع فيلم ها تاريخ مصرف ندارند؟
- تا زماني كه تكنولوژي نظامي، بسياري از بودجه ملت ها را به خود اختصاص داده است و مردم دنيا در معرض تهديد جنگ و خشونت زندگي مي كنند سينما نمي تواند ساكت بنشيند و از رسالت و تعهد فرهنگي خود عدول كند.