سه شنبه ۷ آذر ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۱۴۴ - Nov 28, 2006
آسيب شناسي سينماي ايران- ژانرهاي گمشده(5)
تين ايجرها هم فيلم مي خواهند
در سينماي امروز آمريكا 70 تا 80 درصد توليدات، فيلم هايي است كه نوجوانان به نحوي در آن نقش دارند اما متاسفانه سينماي ايران
كاملا مخاطب نوجوان را به فراموشي سپرده است
003513.jpg
ديشب بابا تو ديدم آيدا؛ از معدود فيلم هاي سينماي ايران كه كاراكتر محوري اش نوجوان است
عكس: مقداد شمس الواعظين
سعيد مستغاثي
فيلم تين ايجري (نوجوانانه)، اگرچه تاكنون به عنوان يك ژانر مطرح نشده و يا ژانرهاي متعددي در آن مي گنجد (فراژانر)، اما به دليل اهميتي كه در جذب مخاطب دارد، سينماي امروز با انواع مختلف فيلم بر روي آن سرمايه گذاري هاي كلان انجام داده و مي دهد. از معروفترين آثاري كه در تاريخ سينما به فيلم تين ايجري شهرت يافتند، به جز فيلم آمريكايي شهر پسران (نورمن تاروگ - 1938) مي توان به فيلم هاي فرانسوي نمره اخلاق صفر (ژان ويگو - 1933) ، بچه هاي وحشتناك (ژان پي ير ملويل - 1950) و چهارصد ضربه (فرانسوا تروفو - 1951) اشاره كرد كه در اغلب آنها فاصله بين دو نسل به اتفاقات نامطلوبي مي انجامد. يا دومين فيلم از سه گانه ساتيا جيت راي به نام آپاراجيتو كه درباره نوجواني فردي با اسم آپو است.
اما پرداخت به مسائل نوجوانان و تين ايجرها يا توجه به مسائلي كه وانمود مي شود به آنها ارتباط دارد و يا با تحريك روحيه متلوّن و رنگ پذيرشان، به آنها حقنه مي شود كه مسئله آنان است، در يكي دو دهه اخير به نحو بي سابقه اي موضوع فيلم هاي متعدد غربي شده و كمتر هفته اي است، فيلمي با حضور تين ايجرهاي قديم و جديد به روي پرده نرود كه مقولات مورد علاقه نوجوانان را در كادر خود قرار مي دهد. فيلم هاي تين ايجري در انواع مختلف ملودرام، فيلم وحشت، كمدي و ... ساخته مي شوند و خيل نوجوانان و جوانان مناطق آمريكاي شمالي را خصوصاً در روزهاي سه شنبه كه بليت سينماها نيم بها است، با جعبه هاي بزرگ پاپ كورن و قوطي هاي كوكاكولا و پپسي كولا به سالن هاي سينما مي كشاند تا فيلم هاي مورد علاقه شان را ببينند.
در سينماي امروز آمريكا 70 تا 80 درصد توليدات، فيلم هايي است كه همين نوجوانان به نحوي در آن نقش دارند و ممكن است اين فيلم ها، از نوع خيالي و ترسناك هم باشند يا حتي تجربيات سبك سرانه كه احتمالاً به نتايج تلخ و عبرت آموزي هم مي رسد؛ تجاربي كه به  هر حال گزينه هاي ذهني بسياري از نوجوانان ماست. مثل فيلم هايي همچون جيغ و دنياي شبح و قانوناً بلوند و داني داركو و ... ولي به  هر حال روابط و روحيات نوجوانان يا به قول آن ها تين ايجر ها را در همين فيلم ها هم مي توان مشاهده نمود. دوستي ها، علائق، روابط، انرژي ها، آرزوها، ترس ها و شادي ها و... به نوعي هريك از اين احساسات نوجواني، در گروهي از فيلم ها رؤيت مي گردد كه بعضاً آثار قابل اعتنايي هم از دل آن ها بيرون مي زند. اما آن كميت قابل توجه توليد فيلم هايي كه در هريك به نحوي از انحاء، نوجوانان حضور فعال دارند، قطعاً مي تواند گستره وسيعي از دل مشغولي هاي مختلف آن ها را در بر بگيرد و چندتايي هم آثار تاثيرگذار داشته باشد.
اما متاسفانه سينماي ايران از اين گونه آثار پرمخاطب و تاثيرگذار نيز خالي است. در حالي كه بنا بر آمار، ايران كشوري جوان به شمار مي آيد و درصد وسيعي از جمعيت آن را كودكان و نوجوانان و جوانان تشكيل مي دهند. اما سينماي ايران علي رغم توجه (ولو روي كاغذ) به فيلم كودك و بعد از آن فيلم هاي جوانانه و سپس هم آثاري كه به مراحل سني پس از آن مربوط مي شوند، اما براي مرحله سني بين كودكي و جواني (كه اساساً دغدغه ها و دل مشغولي هايي به كلي متفاوت با دوران هاي يادشده دارد)، فكري نشده، گويا از نظر سينماي ايران، كودكان اين سرزمين به يكباره به سن جواني پرش كرده و به هيچ وجه با مرحله اي به نام نوجواني مواجه نمي شوند!! در حالي كه اگر قرار است براي آينده اي درخشان و موفقيت هاي اجتماعي قابل اعتنا، يك استارت خيلي قوي زده شود، ريشه هاي آن در همين سنين نوجواني بايستي جست وجو شود. اگر بچه ها در چنين سن و سالي درست هدايت شوند و استعدادها و قابليت هاشان به درستي شناخته شوند، نه تنها در سرنوشت آنها بسيار تاثيرگذار است، بلكه به آينده كشور هم بستگي تام و تمامي پيدا مي كند.
هيچ وقت به طور جدي به سينماي نوجوان پرداخته نشده و مساله اين گروه سني مطرح نگرديده است. شايد بتوان گفت كه اصلاً سينماي نوجوانان تعريف نشده است. حتي در نقدها و تحليل هاي دوستان منتقد و نويسنده هم اين سينماي كودك است كه مورد توجه قرار مي گيرد و كسي از سينماي نوجوانان نامي نمي برد. هميشه مي گويند براي كودك ، به خاطر كودك ، درباره كودك و... از نوجوان خبري نيست.
مجموعه توليدات فيلم هاي تين ايجري در سينماي امروز دنيا به ما مي گويد كه واقعاً بايد سينماي نوجوان را جدي گرفت و به آن پرداخت، نه به طور فرمايشي و با يك مصوبه هيات دولت و احياناً كمك هاي وزارت ارشاد و ديگر سازمان ها و موسسات و نهادهاي ذي ربط. به نظر چنين مقوله با اهميتي مي تواند يك موضوع خودجوش قلمداد گردد. مي توان دوستاني را كه به نوعي در اين عرصه كار كرده  و تجربه دارند، شناخت و دعوتشان كرد كه گردهم بيايند و سينماي نوجوان را رونق دهند؛ سينمايي كه به راحتي مي توان برايش دهها موضوع جذاب و روز نوجوانان را مطرح كرد كه از هركدام چند فيلم قابل تأمل، قابليت ساخت دارند و مي توانند زمينه توليد انبوه، براي فيلم تين ايجري در سينماي ايران شوند، همچنان كه در سينماي غرب و به خصوص آمريكا وجود دارد ... يك توليد انبوه به علاوه فرهنگ سازي و آگاهي بخشي تا در واقع نوعي اداي دين اين سينما به مخاطبان نوجوانش تلقي شود؛ مخاطباني كه بعضاً در غياب فيلم تين ايجري ايراني، به ناچار جذب فيلم مشابه آمريكايي شده و بعضاً مورد هجوم فرهنگ مسلط بر آن قرار مي گيرند. فيلم هايي كه كمتر سنخيت فرهنگي با روحيات جامعه و عرف ما دارند. فيلم هاي حادثه اي-هيجاني يا خيلي خيال پردازانه مثل هري پاتر يا عاشقانه هاي آن چناني كه در روابط شرقي ايراني چندان پذيرفته نيست. برخي روانشناسان بر اين باورند كه فضاي اجتماعي و خانوادگي اين گونه آثار در تضاد با فرهنگ و روابط ايراني، باعث به وجود آمدن نوعي روحيه پارادوكسيكال در نوجوان شده كه ضربات جبران ناپذيري بر روحيه آنان وارد نموده و باعث تزلزل شخصيتي در زندگي آينده اين قشر سني حساس و آسيب پذير خواهند گرديد. آن تناقض ها تا حدودي ناشي از برخورد اين نسل با پيشرفت ناگهاني و شگفت انگيز تكنولوژيك ارتباطات و جهان رسانه هاست كه از يك سو او را ناگهان با دنيايي از فرهنگ هاي مختلف روبه رو مي كند و از سوي ديگر زندگي در جامعه اي كه ارزش ها و فرهنگ بومي اش به شدت با بسياري از آن فضاهاي ديگر، در تضاد يا تناقض آشكار است را در كنار دارد. اين در حالي است كه هيچ تلاشي براي تفهيم و توجيه علل آن تناقض ها از سوي مربيان و معلمان جامعه از جمله سينماگران نمي شود. حتي برخي مواقع به آن تناقض ها دامن زده مي شود و همين تناقض هاست كه نوجوان جامعه ما و شايد بسياري از جوامع داراي فرهنگ كهن و باستاني را دچار دوگانگي رفتاري و روحي مي گرداند.
به  هر حال اگر بدبينانه نگاه نكنيم و پشت هريك از آن فيلم ها توطئه اي فرهنگي نبينيم، حداقل اش اين است كه آن ها فكر و فرهنگ خودشان را با فيلم هايشان به ما مي دهند.
اگرچه واقعاً در پشت هريك از همان فيلم ها به  هر حال، حرفي وجود دارد كه اين حرف ممكن است برخلاف تفكر، فرهنگ و ارزش هاي ما باشد. اما حقيقت تلخ اين نيست كه بچه هاي ما اين فيلم ها را مي بينند، بلكه حقيقت تلخ آن است كه ما در مقابل آن ها هيچ عملي انجام نمي دهيم. به معني ديگر سينماي ما هيچ اقدامي نمي كند.
سال گذشته كه در جريان برگزاري جشنواره كودك و نوجوان درباره عدم ساخت فيلم تين ايجري با رسول صدرعاملي گفت وگويي داشتم، او ضمن ابراز نگراني از ساخته نشدن اين گروه از فيلم ها در سينماي ايران گفت: ... به نظرم پس از سال ها تنها كسي كه مقوله سينماي نوجوان را جدي گرفته، خود تو هستي كه يقه من را چسبيدي و مي پرسي بايد با سينماي نوجوان چه كرد؟ يعني در طول اين سال ها، هيچ كس در هيچ جا حتي به اندازه سه پاراگراف هم به اين موضوع فكر نكرده يا لااقل مطرحش نكرده است؛ چه به عنوان مسئول فرهنگي در مواضع و سياست هايش، چه به عنوان تهيه كننده و چه به عنوان فيلمساز و فيلمنامه نويس و قصه پرداز...
بدون ترديد اين دسته فيلم ها قطعاً مخاطب پذير هستند. (تهيه كنندگان خصوصي و عمومي هراس عدم فروش نداشته باشند) چراكه در سينماي آن سوي آب ها تجربه شده و نمونه هاي موفقي را چه به لحاظ تجاري و چه از جنبه هنري به پرده سينماها عرضه داشته است. چراكه انواع و اقسام ژانرها را مي توان از دل مسائل نوجوانان بيرون آورد؛ ژانرهايي كه عموماً به ژانر پرمخاطب شهره شده اند.
و عملاً هم مي توان اين واقعيت را تجربه كرد، كافي است مقابل در سالن هاي نمايش بايستيد، آنگاه متوجه مي شويد، جدي ترين تماشاگران سينما كه با دغدغه خاص به سينما مي آيند از همين سنين هستند. بر اساس آمارها اغلب جوان ها، براي تفريح به سينما مي روند، گروه نوجوان بسيار تشنه فراگيري و طالب درك و يافتن خودشان بر پرده سينما به نظر مي آيند. مي توان با فيلم هاي تين ايجري ارزشمند و سازنده، دنيا و آينده را براي قشر نوجوان، جهاني آكنده از اميد و ايمان و سرافرازي ساخت، مي توان با اين گونه فيلم ها، آنها را متكي به نفس، با اراده و پويا به صحنه اجتماع آورد، مي توان آنها را، هم از فضاي انزواگرايانه فيلم وحشت هاي تين ايجري آمريكايي رهانيد و هم از پوچ گرايي رخوت آميز كمدي ها يا دل مشغولي هاي سبكسرانه آثار رمانتيك شان. مي توان در فيلم هاي نوجوانانه نشاني از آينده اين سرزمين را تصوير كرد.

سينماي گمشده نوجوانان
در شرايطي كه پيش از انقلاب اساساً سينمايي براي كودك و نوجوان وجود نداشت (به جز چند اتفاق ساده)، در دو دهه اخير هم متاسفانه سينماي چندان جدي در اين زمينه به چشم نمي خورد. از معدود آثاري كه درباره دوران پيچيده و بغرنج نوجواني در طول اين سالها جلوي دوربين رفته است، مي توان به فيلم هاي مصائب شيرين (عليرضا داوودنژاد)، نان و شعر (كيومرث پوراحمد) و سه گانه رسول صدر عاملي (دختري با كفش هاي كتاني، من ترانه پانزده سال دارم و ديشب باباتو ديدم آيدا) اشاره كرد و ديگر هيچ. جشنواره اي به نام كودكان و نوجوان نيز برگزار مي شود ، در حالي كه در آن بيشتر درباره كودك، فيلم به نمايش درمي آيد و صحبت مي شود و تقريباً مي توان گفت كه در اغلب دوره هاي اين جشنواره از فيلم نوجوان خبري نبوده است. در واقع آنچه بيشتر مدنظر است، سينماي كودك است و حرفي از سينماي نوجوان به جز اسم آن، در ميان نيست.

گفت وگو با مهدي كرم پور، كارگردان چه كسي امير را كشت؟
فيلم با پفك فرق دارد
003516.jpg
كاوه مظاهري- يك سري آدم روبه رويت نشسته اند و پشت سر هم حرف مي زنند، مثل اولِ آني هال كه الوي سينگر (وودي آلن) روبه روي دوربين مي ايستد و پشت سر هم ور مي زند، حرف هاي بيهوده اي كه فقط براي بعضي از آدم ها خنده دار است.مظنونين قتل امير هم از همين جنس اند، خنده دارند ولي نه براي همه. كارها و حرف هايشان احمقانه به نظر مي رسد ولي نه براي هر 300 نفري كه توي سالن سينما نشسته اند و دارند فيلم را مي بينند. دربارة همين چيزها و ديگر حواشي پيرامون فيلم با مهدي كرم پور حرف زديم و او هم حرف هاي خودش را زد.
***
* مي گويند تماشاچي بايد با يك پيش زمينة مطالعاتي مشخص، با فيلمت روبه رو شود تا خنده اش بگيرد  وگرنه ممكن است خوشش نيايد. يك جورهايي شبيه طنزهاي وودي آلن است.
- خودم وودي آلن را كه مي بينم ريسه مي روم از خنده، يعني سكانس به سكانس فيلم هايش را حفظ هستم. ولي خب يك سري از آدم ها هم اصلا خوششان نمي آيد. من يكي از اين كارگردان هاي نود شبي تلويزيون را ديدم و به  او قول دادم كه حتما چند قسمت از سريالش را ببينم. باور كن نشستم ببينم كه خوشم بيايد، ولي واقعا خنده ام نمي گرفت. اصلا خوشم نيامد و كاملا عصبي شده بودم. خيلي معمولي بود. همان موقع در خانه مان سه چهار نفر ديگر بودند كه داشتند غش غش مي خنديدند.
*  مي گويند دو تا از تماشاچي ها آن طور از ديدن فيلم كفري شده اند كه زده اند شيشة سينما آفريقا را شكانده اند.
- سينما آفريقا كه نبود. سينما ميلاد توي ميدان شهدا، ادعا كرده كه شيشه اش را شكانده اند، ولي نشكانده بودند. توي سينما آفريقا هم مردم اعتراض كرده بودند، ما رفتيم گفتيم: مردم اگر اعتراضي دارند خودم هستم. من هم نرفته بودم جواب بدهم، مي خواستم اگر كسي خوشش آمده تعريف كند و اگر بدش آمده فحش بدهد.
* مي گويند از اين عكس العمل هاي مردم بدت نمي آيد.
- نه بابا، اولش وحشت كردم. آدم خودش را خونسرد نشان مي دهد. ولي واقعا وحشت مي كند. مانده بودم كه اين يعني چي . مثل اين جلسات سياسي كه با چماق مي افتند به جان هم. توي سينماي عصر جديد، فرهنگ و فلسطين اين مشكل را نداشتيم. باور كن من الان اي ميل هايم را نشان مي دهم، حجمش وحشتناك است: كساني كه فوق العاده فيلم را دوست دارند و كساني كه حالشان از فيلم به هم مي خورد. من دم در سالن ها زدم: لطفا اگر براي ديدن يك فيلم معمولي آمده ايد، اين فيلم را نبينيد. يك تابلوي سه متري چاپ كرده ام زدم جلوي در سينماها. لذت فيلم من از جنس پفك خوردن نيست، چون اگر پنج دقيقه حواسش پرت شود، فيلم را از دست مي دهد. تماشاگري كه عادت كرده سريال هاي تلويزيوني را ببيند، فيلم من را نمي تواند تحمل كند.
* مي گويند اگر تماشاگر يك جاهايي از فيلم چشمش را ببندد، چيزي را از دست نمي دهد.
- اگر چشمش را ببندد و انگليسي اش هم خوب باشد، از فيلم وودي آلن هم چيزي از دست نمي دهد، چون نه قرار است توي اين فيلم ماشين چپ شود، نه اكشن خاصي اتفاق بيفتد. ماتريكس يا جان سخت كه نبوده. سر فيلم هاي بيلي وايلدر هم مي تواند چشمش را ببندد و لذت ببرد، ولي اگر چشمش را باز كند مي تواند چيزهاي بيشتري ببيند. مي تواند بازي فوق العادة پل نيومن و اليزابت تيلور را ببيند. اين خيلي مهم است كه مي خواهيم چي بخوريم، ما با فست فود هم سير مي شويم، ولي با غذاهاي ديگر و بهتر هم سير مي شويم.
* مي گويند با جمع كردن اين همه ستاره و چهره توي چنين فيلمي و نوع تبليغات فيلم، مخاطب را گول زده اي.
- پيش زمينة ذهني مخاطب بايد عوض شود. چرا بايد هميشه فكر كند كه امين حيايي بايد برايش ملق بزند تا او بخندد. مگر جاهاي ديگر دنيا اين طوري است؟ مگر مارچلو ماستروياني وقتي مي آيد توي فيلم هاي موج نوي ايتاليا بازي مي كند ايراد است؟ يا مثلا مگر وقتي آنتوني كويين توي جاده فليني بازي مي كند ايراد است؟ اين قاعدة فيلمفارسي است و بايد شكسته شود. مگر ناصر تقوايي توي نفرين از هنرپيشه هاي ستاره استفاده نكرده؟ همين نيكي كريمي مگر توي پري بازي نكرده؟ دهه۶۰ هم وضعيت سينما خيلي بهتر بود. همة هنرپيشه ها از كار با من راضي بودند. خسرو شكيبايي گفته: من با بازي توي اين فيلم دستمزد همة عمرم را گرفتم. امين حيايي گفته: اين فيلم براي من يك قلة بازيگري بود. و... هيچ كدام از اين آدم ها دستمزد آنچناني از من نگرفتند. هر كدام از اين ها آدم هايي هستند كه ممكن است اگر از بيست ميليون شان يك ميليون بالا و پايين شود، سر يك فيلم نروند.
* مي گويند معلوم نيست حرف فيلمت چيست.
- فيلم، خيلي صريح دارد راجع به پديدة رياكاري و تزوير صحبت مي كند. ما داريم چشم تو چشم تماشاچي حرف مي زنيم و به چالش مي كشانيم اش. اين فيلم اصلا براي مخاطب خاص نيست و بايد مثل الان اكران عمومي مي  شد. تماشاچي خوشش نمي آيد، نيايد. انگار هيچ كس حوصلة كار جدي را ندارد. ديگر كسي حوصله ندارد كتاب بخواند. من با همين بازيگرهايي كه در اختيار داشتم مي توانستم فيلمي بسازم كه بتركاند، مدير سينما آفريقا به من مي گفت: اگر اين ها را از روي صندلي بلند كرده بودي، بالاي يك ميليارد مي فروختيم. مي توانستم يك قصة بفروش بنويسم ولي نخواستم. تحمل مردم بايد بالا برود. من براي كسي فيلم مي سازم كه دوست دارد كارهاي متفاوت ببيند. فيلم قبلي ام هم همين طور بود، فيلم هاي كوتاه ام هم اين طوري بود. چرا بايد مثل بقيه كار بكنم؟ من دوست دارم مدل خودم فيلم بسازم.
*  مي گويند حتي خود كارگردان هم راضي نمي شود دست زن و بچه اش را بگيرد و ببرد سينما تا چنين فيلمي را ببيند.
- من زن و بچه  ندارم. ولي اگر زني داشتم كه در اين درجه از صبر و هوشمندي بود كه با من بيايد اين فيلم را ببيند، بسيار خوشحال مي شدم كه بروم با همسرم اين فيلم را ببينم. در مورد بچه  هم بايد بگويم كه اين فيلم اصلا فيلم بچة كوچك نيست. اگر بچه ام در سنين جواني بود و آن جواني اي را كه من كرده ام مي   كرد، صددرصد با او هم مي رفتم فيلم را مي ديدم.
* مي گويند كارگردان تنبلي كرده و حال نداشته بازيگرانش را حركت دهد، چون كار سخت مي شده.
- اين زباني است كه من براي اين فيلم انتخاب كرده ام. دوست داشتم با اين شكل، صبر مخاطب ام را هم به چالش بكشم. مي خواستم ببينم مخاطب ام چقدر دوست دارد بنشيند و يك مبحثي را تا آخر گوش كند. چند نفر هستند كه كتاب هاي بالاي 200 صفحه را مي خوانند. قديم خيلي بهتر بود. توي همين مملكت كليدر چاپ مي شده كه ده جلد بوده. مردم مي نشستند و مي خواندند. تازه از رمان هاي پرفروش ما هم بوده. الان واقعا چند درصد مردم حوصله دارند كليدر بخوانند؟ اصلا فيلم من راجع به سطحي  نگري است، فيلم من با فرويديسم مشكلي ندارد، با پوپوليسم مشكل دارد، با فرويديستي كه نمايشي است مشكل دارد. فيلم من با انديشه هاي سياسي مشكل ندارد، با آن آدمي كه پروتاليا را پرتغالي ها تلفظ مي كند مشكل دارد. با شبه روشنفكري مشكل دارد كه نمايشگاه هنر مفهومي را ساخته كه همه چيزش مزخرف است. از هر چيزي به اندازة يك قطره مي دانيم و هيچ چيزمان عميق نيست.
بر گرفته از همشهري جوان / آذر۱۳۸۵

نگاه
غفلت از پرشمارترين مخاطبان
گروه ادب و هنر - اگر مروري بر فيلم هاي كشورهاي صاحب سينما داشته باشيم متوجه اين نكته مي شويم كه در توليدات آنها براي طيف هاي مختلف مخاطب فيلم ساخته مي شود. براي هر رده سني و اقشار مختلف جامعه آثاري مقابل دوربين مي روند.
اين كه با گل كردن يكي دو فيلم از يك ژانر، موجي متأثر از آن به راه بيفتد در همه جا مسبوق به سابقه است ولي امكان ندارد، اين اتفاق با تحت الشعاع قرار دادن ژانرهاي ديگر رخ بدهد.
سينماي ايران از همان ابتداي شكل گيري اش معمولاً در هر دوره تاريخي به جلب اعتناي يكي از اقشار جامعه پاسخ مثبت داده است.
مثلاً در دهه چهل سينماي ايران مهمترين مخاطبانش را از ميان مهاجران روستايي جستجو مي كرد. روستايياني كه به شهرهاي بزرگ مهاجرت كرده بودند مشتريان پر و پا قرص فيلمفارسي محسوب مي شدند و براي بقيه اقشار جامعه اصلاً فيلمي ساخته نمي شد. به طوري كه تا پيش از شكل گيري جريان موج نوي سينماي ايران، طبقه متوسط جامعه اصلاً به ديدن فيلم ايراني نمي رفت.
اين روند با فراز و نشيب هايي در دهه هاي بعدي هم دنبال شد. هر چند مي توان تا اندازه اي دهه شصت را از اين ماجرا، مستثني دانست. در اين دهه هم براي خانواده ها ملودرام خانوادگي ساخته مي شد؛ هم براي دوستداران آثار حادثه اي فيلم هاي اكشن و هم براي كودكان آثار مختص به اين گروه سني. به همين خاطر است كه در بررسي آثار پرمخاطب اين دهه؛ به فيلم هايي برمي خوريم كه هر كدام يكي از اقشار جامعه را به خود جذب كرده بودند. به عنوان مثال در سال 64 هم فيلم اكشن عقاب ها پرفروش شده بود هم فيلم كودكانه شهر موش ها و با ساخته شدن كمدي متفاوت اجاره نشين ها به خواسته هاي طبقه متوسط جامعه هم پاسخ داده شد.در سال هاي اخير اما سينماي ايران كاملاً منطبق بر موج ها حركت كرده است. در دوره اي با فروش بالاي چند فيلم جوانانه، ناگهان 80 درصد توليدات سالانه سينما به اين سمت گرايش پيدا كرد و چند سال بعد با پرفروش شدن چند فيلم كمدي ناگهان همه به سمت كمدي سازي رفتند. جالب اين كه افراط و تفريط در نهايت به اشباع بازار از اين فيلم ها مي انجامد.چيزي كه سينماي ايران به آن نيازمند است تنوع در ساخت فيلم هاي متفاوت براي سليقه ها و اقشار مختلف است.سال هاست كه بخشي از مخاطبان بالقوه سينما، كاملاً ناديده گرفته شده اند. توجه به اين مخاطبان مي تواند بخشي از بحران هاي اجتماعي ، فرهنگي و اقتصادي سينماي ايران را حل كند. مخاطباني كه پرشمارترين گروه سني را در كشورمان تشكيل داده اند. ساخت فيلم هايي مناسب آنان و براي شكل دادن به ذهن و فكر نوجوان، موضوعي فراموش شده است كه ظاهراً سياست گذاران دولت نيز هنوز از آن غافلند.

سايه روشن
دست هاي آفتابي
عادل جهان آراي
اينكه پس صحنه بسياري از قضاياي زندگي دست هايي قرار دارند كه نقش هاي اصلي و بنيادي را ايفا مي كنند، ترديدي نيست. به همين سبب اصطلاحات فراواني نيز خلق شده است كه از بار معنايي خاصي برخوردار است. هنر هم از اين قاعده مستثني نيست. هنر داراي چنان ويژگي اي است كه نمي توان به راحتي همه زواياي آن را شناخت و تمامي آن را به تماشا نشست. خلق هر اثر هنري خود از تاريخ و سرگذشتي برخوردار است كه خواندن آن شايد از خود اثري كه خلق مي شود، لذ ت بخش تر باشد. اين موضوع در دنياي سينما بيشتر رخ مي نمايد، چون نماي به ظاهر ساده تصاوير شايد گاهي چنين القا كند كه در پس اين تصاوير افراد اندكي نقش داشته  باشند، اما وقتي كه همه عوامل موثر آن معرفي شوند مشخص خواهد شد كه اين هنر به دست يك نفر اصولاً شكل نمي گيرد.
به جرأت مي توان گفت كه در دنياي سينما نه يك نفر و يا يك دست و چهره در شكل گيري يك اثر تأثيرگذار هستند، بلكه گاه د  ه ها نفر بي نام و نشان در پس اثري روزها و شب ها تلاش مي كنند تا كاري ارزشمند خلق شود: از سياهي لشكرها و بدل كاران تا طراح صحنه و فيلمبردار و دستيار... همه بايد گردهم آ يند تا اثري بهين و مطلوب خلق شود، اما اين جمعيت فراوان پشت صحنه گاه چنان بي نام و نشان اند كه بسياري از مردم كمترين آشنايي از آنان ندارند و مردم بيشتر كساني را مي شناسند و با آنها ارتباط عاطفي برقرار مي كنند كه جلوي دوربين ايفاي نقش مي كنند.
گاهي اگر مردان و زنان پس پشت دوربين نباشند، چهره هاي نام آشنا و ناآشنا نمي توانند به زندگي هنري خود ادامه دهند. در دنياي سينما يكي از اين چهره ها و شخصيت ها فيلمبرداران هستند كه با وجود تمامي تلاش و كوشش خود چندان كه بايد شناخته شده نيستند، يا حق آنها چنان كه بايد ادا نمي شود.
فيلمبرداران در حقيقت بخش هايي از حقايق هستي را در قاب نگاه خود حفظ مي كنند كه اگر چشمان تيزبين آنان نباشد شايد اثري شايسته خلق نشود. بسياري از فيلم ها در واقع محصول عقل و چشم آنان است، ولي كمتر افرادي هستند كه از اين واقعيت آگاهي داشته باشند و بر حق آنان صحه بگذارند. حتي گاهي- متأسفانه- در تيتراژ فيلم ها از نام آنان خبري نيست.
فيلمبرداران با دوربين خود لحظه هاي ناب هستي را شكار مي كنند، اما گاهي خود شكار غبار فراموشي مي شوند. مهرداد فخيمي از نسلي است كه دوربين او لحظه هاي شيرين و زيبا و در عين حال منحصر به فردي در تاريخ سينماي ايران آفريد كه اگر فردي ديگري به جاي او پشت دوربين قرار مي گرفت -بي اغراق- نمي توانست چنان صحنه هاي ناب را كشف و ضبط كند.
حال كه وي مي خواهد آخرين فيلم  خود را فيلمبرداري كند و ديگر در پشت دوربين قرار نگيرد بهتر است تا قدر و ارزش او و هنرش و هنر مرداني چون او را قدر بدانيم.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |