غرب وجهان اسلام
چالشهاي فرارو
يوگني بندرسكي-مترجم: وحيد رضا نعيمي
|
|
نقشه بخشي از خاورميانه، شمال آفريقا و جنوب آسياي معاصر نشان دهنده الگو و اصلي است كه ريشه در سياست هاي خارجي قدرت هاي عمده اروپايي و اكنون آمريكا دارد. شكل گيري شمار زيادي كشورهاي مستقل اسلامي نتيجه اين سياست ها بود. با وجودي كه كشورهاي اسلامي در خلال قرن بيستم و ابتداي قرن بيست ويكم آماج تهاجم قدرت هاي خارجي بوده اند، هدف هيچ كدام از اين تحركات سياسي و نظامي در چند دهه گذشته تغيير خطوط مرزي در جهان اسلام يا تغيير جدي نقشه جهان اسلام معاصر نبوده است.
بعضي از كشورهاي اسلامي- يعني كشورهايي كه در آن اسلام دين اكثريت مردمي است كه از آن پيروي مي كنند- بر ويرانه هاي آخرين قدرت بزرگ اسلامي يعني امپراتوري عثماني و در نتيجه انحلال سلطه انگليس بر هند شكل گرفت. پس از پايان جنگ جهاني دوم و بعداً در سال ،۱۹۴۷ كشور ملت هاي جواني به جاي اصول و نظمي كه قرن ها برقرار بود، پديدار شدند. دولت هاي اروپاي غربي، آمريكا و شوروي چندين دهه پيدايش اين كشورها را در عرصه جهاني تشويق و براساس منافع سياسي، نظامي و اقتصادي از آنها حمايت مي كردند. كمك به اين كشورها به عنوان واحدهاي سياسي مجزا محرك سياست خارجي مختلف قدرت هاي عمده پس از هر دو جنگ جهاني، در طول جنگ سرد و در خلال محيط تك قطبي جاري بوده است.
كشورهاي اسلامي: گذشته و حال
نگاهي به نقشه جديد جهان اسلام تصويري نسبتاً عجيب را نشان مي دهد. در شمال آفريقا و خاورميانه، مرزهاي واقعي ارتباط چنداني با ساختار تاريخي، فرهنگي و قومي اين مناطق ندارد. خطوط مرزي به شيوه هاي اعتباري از ميان قبايل، طوايف، خانواده ها و نيز خواسته ها و تاريخچه شان مي گذرد. در برخي موارد، براي گذر از كشوري در آفريقا يا شبه جزيره عرب، فقط كافي است از يك كوه شني رد شد. در منطقه اي كه مرزهاي طبيعي مانند كوهستان، رودخانه، دره عملاً وجود ندارد، مرزهاي جديد به دور كشورهايي مستقل مانند ليبي، مصر، الجزاير يا اردن كشيده شد. كساني كه در مناطق مرزي اين كشورها زندگي مي كنند، اصلاً از اين حقيقت آگاه نيستند كه در نزديكي كشوري ديگر ساكن هستند. به همين شكل، در جنوب آسيا، پاكستان و هند را مرزهايي از هم جدا كرده است كه در خلال پنج دهه گذشته منبع مناقشه بين دو كشور بوده است.
قدرت هايي كه جهان اسلام را به كشورهاي جديد تقسيم كردند، كوشيدند نفوذشان را حفظ كنند. دارايي هاي استعماري انگليس، فرانسه و ايتاليا بايد در قلمروهاي تازه تصرف شده خاورميانه، آفريقا و جنوب آسيا تعريف مي شد. آسان ترين راه به اين منظور، ايجاد مرزهاي تعريف شده روي نقشه جهان بود. نتيجه خطوط مرزي مستقيمي است كه از صحراهاي عربستان و آفريقا مي گذرد. با اين حال، اين خطوط بازتاب واقعيت هاي موجود نبود و نيست. مردم هنوز در اين مناطق بي توجه به گشت هاي مرزي و ايستگاه هاي مرزي تردد مي كنند. تا پيش از پايان جنگ جهاني اول، بيشتر كشورهاي اسلامي جزيي از امپراتوري هاي بزرگ مسلمان بودند. پس از افول امپراتوري هاي مغول و ايران آخرين امپراتوري از اين دست يعني تركيه عثماني متشكل از سرزميني بود كه امروز تقريباً به دوازده كشور مستقل در خاورميانه و شمال آفريقا تبديل شده است. عثماني زماني هم يك قدرت مسلط منطقه اي و هم ابرقدرتي بود كه هم اروپا و هم روسيه را تهديد مي كرد. امپراتوري عثماني دو شهر مقدس جهان اسلام يعني مكه و مدينه را تحت كنترل خود داشت.اين امپراتوري با آغاز قرن هجدهم از نظر داخلي ضعيف بود و از درون و بيرون دائماً آماج حملات دائمي قرار داشت، اما عثماني همچنان قدرت و اميد ميليون ها نفر از مسلمانان سراسر جهان بود. زماني كه جنگ جهاني اول به پايان مي رسيد و عثماني در شرف انحلال بود، جنبشي نيرومند در هند زير سلطه انگليس پديد آمد كه در آن زمان سكونتگاه اكثريت مسلمانان جهان بود. هدف اين جنبش كه خلافت نام داشت، حفظ نقش تركيه به عنوان رهبر جهان اسلام بود.
با وجودي كه بسياري از مسلمانان كه زير سلطه رو به زوال عثماني زندگي مي كردند، از چنين جنبشي حمايت نمي كردند و همراه با قدرت هاي اروپايي با آن مي جنگيدند، اين مفهوم نيروي قدرتمندي براي ميليون ها مسلمان ساكن در هند تحت سلطه انگليس بود. نهايتاً هنگامي كه تركيه جمهوري شد و در اوايل دهه ۱۹۲۰ راه مدرنيزاسيون را در پيش گرفت، اين جنبش مضمحل شد. از آن زمان، سياست خارجي غربي ها حفظ تفرقه سياسي جهان اسلام و تقويت جريان هاي سياسي مختلفي را پيگيري كرده است كه نهايتاً هدف آن پرهيز از شكل گيري كشور اسلامي قدرتمندي است، كشوري كه بتواند صدها ميليون نفر مسلمان را زير سقف سياسي، اقتصادي و نظامي واحدي گرد آورد.
آغاز جنگ سرد و رقابت شوروي و آمريكا كمك بزرگي به اين فرايند كرد. كشورهاي تازه تأسيس مسلمان در دهه ۱۹۵۰ به سلطه قدرت هاي استعماري انگليس، فرانسه و ايتاليا پايان دادند و فعالانه كوشيدند تا استقلال نويافته خود را از تكرار تجاوز استعمار دور نگه دارند. هم غرب و هم اتحاد شوروي از منت گذاري بر مشتريان جديد خود راضي بودند و از هر كدام مستقلانه حمايت مي كردند. ملي گرايي پان عربي دهه هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نمونه كامل چنين سياستي بود. شوروي از ملي گرايي مصر حمايت مي كرد در حالي كه غرب از كشورهاي شبه جزيره عرب پشتيباني مي كرد.
در شمال آفريقا، كشورهايي همچون مغرب و الجزاير به مثابه وزنه تعادل خنثي كننده ادعاي رهبري جهان عرب توسط مصر بودند. غرب و شوروي توانستند با حمايت جداگانه از هر كشور و دادن انگيزه به آنها براي تحرك مستقلانه در منطقه، با هر كشور مسلمان به تنهايي مواجه شوند. اهداف ملي پان عربي جاي اهداف اسلامي را به عنوان شعار متحدكننده گرفت. در نتيجه همين شعار بود كه تلاش هاي بومي مختلفي براي نوسازي جهان اسلام و نزديك كردن آن به معيارهاي اقتصادي و سياسي غرب صورت گرفت.
اتحاد شوروي از حكومت هاي سكولار ملي گرا در مصر، سوريه و ليبي حمايت مي كرد و آمريكا از ايران و پاكستان و نيز اسرائيل و شيخ نشين هاي حاشيه جنوبي خليج فارس. برنامه هاي متناقض اقتصادي و سياسي در كشورهاي خاورميانه، شمال آفريقا و جنوب آسيا جايگزين اتحاد و تجانس نسبي شد كه در قرون نوزدهم و بيستم حاكم بود. به علاوه، كاوش و تجارت نفت كه سوخت اصلي اقتصاد پر رشد كشورهاي غربي و آسيايي بود، باعث شد تا اين كشور وابستگي متقابلي به غرب پيدا كنند.
چالش هاي جديد در برابر غرب
انقلاب سال ۱۹۷۹ در ايران اولين ضربه به اصول تثبيت شده تفكيك جهان اسلام به موجوديت هاي سياسي جداگانه بود. - بيشتر كشورهاي توليد كننده نفت در خليج فارس و شبه جزيره عربستان حكومت هاي ديني پادشاهي مورد حمايت غرب بودند- پيام و سياست هاي دولت جديد ايران را آنها تهديد آميز تلقي مي كردند.
بروز انقلاب به سبك ايراني در سودان در اوايل دهه ۱۹۸۰ و تأسيس جنبش حزب الله در لبنان پيامدهاي انقلاب ايران بود. در واقع، دولت ديني ايران رهبري نهضت اتحاد جهان اسلام را به دست گرفت با اين اميد كه هرگونه نفوذ غيراسلامي را از جهان اسلام بزدايد يا دست كم شيعيان ساكن خليج فارس و خاورميانه را متحد كند. آنچه در اين سناريو قدرت بيشتري به ايران مي دهد، اين است كه ايران يكي از بزرگترين توليدكنندگان نفت جهان و اهداف آن بر مهم ترين منطقه توليد نفت جهان متمركز است كه اهميت راهبردي و اقتصادي فوق العاده اي براي هر كشور صنعتي دارد.
دومين چالش نسبت به دولت هاي غيراسلامي غرب تهاجم عراق به كويت در سال ۱۹۹۰ بود. اين بار آمريكا و ائتلاف بين المللي دست به عمليات نظامي قدرتمندي عليه حكومت عراق زدند. در آن زمان عراق دو هدف داشت: كسب سيطره نظامي در خليج فارس و فتح يك كشور صادر كننده نفت در منطقه، در طول جنگ ۸ ساله عراق با ايران، صدام رهبري جهان عرب را مي كرد كه به عنوان حافظ كشورهاي عرب سني در برابر حكومت شيعي ايران ايستاده است. بسياري از كشورهاي عرب از عراق حمايت كردند. وقتي عراق دست به اشغال كويت زد، قدرت هاي منطقه اي و غرب احساس كردند عراق ممكن است به قدرت مهمي تبديل شود كه بر عرضه نفت دنيا تسلط دارد. پيش از حمله به رهبري آمريكا، عراقي ها به قدري به عربستان سعودي نزديك شده بودند كه مي توانستند به حوزه هاي نفتي وسيع آن ضربه بزنند. عربستان نمي توانست بدون كمك خارجي به خوبي از خود محافظت كند.
سومين چالش به صورت القاعده ظهور كرد، يك سازمان قدرتمند جهان گستر كه خواهان اتحاد است عليه آمريكا و غرب، سرنگوني حكومت هاي سكولار، نظامي، سياسي، يا پادشاهي مرتبط با غرب و تأسيس خلافت اسلامي بود. تصور مي شود القاعده با گروه هاي پيكارجوي اسلامي در سراسر جهان ارتباط دارد.
با وجودي كه تهاجم آمريكا پس از ۱۱ سپتامبر باعث فلج شدن موقت القاعده شد، هيچ نشانه اي وجود ندارد كه فعاليت هايش در خاورميانه، جنوب شرق آسيا يا حتي اروپا كاسته شده باشد. حتي محبوبيت آن در ميان مسلمانان جهان رو به فزوني است.
پاسخ غرب به تهديدهاي ايجاد شده شامل حمايت و همكاري با چند كشور عمده مسلمان از جمله مصر، اردن، عربستان سعودي و پاكستان بوده است. تمام آنها به اندازه هاي مختلف از حمايت نظامي، لجستيك، اقتصادي و سياسي برخوردارند. پس از شكست حكومت عراق در سال ،۲۰۰۳ تمايل خود را براي نابودي القاعده اعلام كرد.
از ديدگاه ژئوپليتيك، مقابله با كشوري نسبتاً كوچك آسانتر از كشوري بزرگ و قدرتمند است. در سال هاي دهه ۱۹۶۰ كه مصر كوشيد با اتحاد مصر، سوريه و يمن و ساير كشورهاي خاورميانه، جمهوري متحد عرب را تأسيس كند، آمريكا از اقدامات نظامي موفقيت آميز اسرائيل حمايت كرد كه نهايتاً نقطه پايان را بر ابتكار مصر گذاشت. هدف از تهاجم آمريكا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و عراق در سال ۲۰۰۳ تغيير شديد اين كشورها نبود بلكه هدف آن روي كار آوردن دولت دوست در مرزهاي موجود بود.
تلاش دولت آمريكا براي گسترش دموكراسي در خاورميانه شامل تغيير مرزها و حاكميت سياسي ديرينه نيست، بلكه واشنگتن مي خواهد كشورها را به شكل موجود حفظ كند و دولت هاي دموكراتيك را به قدرت برساند. اين سياست براين گزاره مبتني است كه كشورهاي دمكراتيك خطري متوجه هم نمي كنند، حاكميت خود را در چارچوب مرزهاي موجود محترم مي شمرند و به آساني به يكديگر اعلان جنگ نمي دهند. در نتيجه، به مجموعه كشورهاي مسالمت جو اما مستقل مسلمان اجازه دسترسي بدون مانع به منابع نفت جهان را خواهد داد و مانع از ظهور يك قدرت سيطره جوي منطقه اي خواهد شد كه نظم موجود قدرت را برهم زند. با از بين رفتن مرزهاي مصنوعي در خاورميانه و شمال آفريقا كه توسط حكومت هايي در اروپاي غربي ايجاد شده بود كه اكنون وجود ندارند، با كشوري پهناور با اكثريت چند صد ميليوني جمعيت مسلمان تشكيل خواهد شد كه بر منابع حياتي نفت و گاز طبيعي مسلط خواهد بود. چنين تحولي، در واقع ابر قدرتي ديگر را در عرصه جهاني ايجاد خواهد كرد. نشانه هايي دال براين وجود دارد كه كشورهاي مسلمان در صدر نزديك شدن به چنين واقعيتي هستند.
تأسيس سازمان كشورهاي صادر كننده نفت (اوپك) متشكل از كشورهايي در شمال آفريقا، خاورميانه و خليج فارس، تحولي مهم در جهان اسلام بود. اين سازمان قدرت خود را با ايجاد بحران نفتي در آمريكا در سال هاي دهه ۱۹۷۰ نشان داد و همچنان مي تواند نيروي قدرتمندي در تاثيرگذاري بر دولت هايي باشد كه هر روز وابستگي بيشتري به نفت پيدا مي كنند. سازمان كنفرانس اسلامي سازمان قدرتمند ديگري است كه كشورهاي اسلامي سراسر جهان را گردهم مي آورد.
سازمان كنفرانس اسلامي از نفوذ زيادي در جهان برخوردار است، چون حتي روسيه نيز به طور جدي در فكر پيوستن به آن است تا آزادي ديني بيشتري را براي ميليون ها نفر شهروند مسلمان خود ايجاد كند. در حال حاضر قدرت اين سازمان ها به اندازه اي نيست كه مانع تحركات نظامي و سياسي آمريكا شود، اما قدرت آنها به موازات رشد حضور چين و اتحاديه اروپا در عرصه جهان رو به افزايش است.
نتيجه گيري
كشورهاي اسلامي در طول حيات خود يك استمرار تاريخي را پشت سر گذاشتند كه در ابتداي آن نقش مهمي در تحولات جهان ايفا مي كردند، بعداً دچار اضمحلال داخلي شدند، سپس به انقياد و استعمار قدرت هاي خارجي در آمدند و نهايتاً به شكل كشورهاي مجازي متعهد ظاهر شدند كه حكومت هايشان به اندازه هاي مختلف ديني، سياسي و نظامي بود. امروز جهان اسلام تصويري تكه تكه در ميانه مرزهاي مصنوعي سياسي است. چنانچه اتكاي فعال جهان به نفت همچنان افزايش يابد- همان طور كه مصرف نفت چين نشان مي دهد- بسياري از كشورهاي مسلمان قدرت بيشتري در جهان پيدا خواهند كرد.
|